گنجور

 
مولانا

من از این خانه به در می نروم

من از این شهر سفر می نروم

منم و این صنم و باقی عمر

من از او جای دگر می نروم

به خدا طوطی و طوطی بچه‌ام

جز سوی تنگ شکر می نروم

یک زمانی که ز من دور شود

جز که در خون جگر می نروم

گر جهان بحر شود موج زند

من به جز سوی گهر می نروم

بلبل مستم و در باغ طرب

جز به سوی گل تر می نروم

در سرم بوی میی افتاده‌ست

تا چو می جز که به سر می نروم

این چنین باغ و چنین سرو و چمن

جای آن هست اگر می نروم