می شناسد پرده جان آن صنم
چون نداند پرده را صاحب حرم
چون ز پرده قصد عقل ما کند
تو فسون بر ما مخوان و برمدم
کس ندارد طاقت ما آن نفس
عاقل از ما می رمد دیوانه هم
آن چنان کردیم ما مجنون که دوش
ماه می انداخت از غیرت علم
پردههایی می نوازد پرده در
تارهایی می زند بیزیر و بم
عقل و جان آن جا کند رقص الجمل
کو بدرد پرده شادی و غم
این نفس آن پرده را از سر گرفت
ما به سر رقصان چو بر کاغذ قلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره رابطه انسان با عقل و احساسات است. شاعر به پردهای اشاره میکند که نشاندهنده حالت روحی و روانی انسان است. او میگوید که تنها کسی که میتواند عمق احساسات و بیخبری را درک کند، کسی است که از پردهی حرم مطلع است. احساسات و عقل در این شعر بهصورت مجنون و عاقل به تصویر کشیده شدهاند و بیانگر تلاطمهای درونی فرد هستند. تلاش برای درک این احساسات و رقاصی در میان شادی و غم، نشاندهنده جستجوی حقیقت در درون انسان است. در نهایت، این ذکر از رقص بر کاغذ و قلم به نوعی بازی با کلمات و خیالات اشاره دارد.
هوش مصنوعی: روح و جان آن معشوق همواره از پردهها و حجابها آگاه است، زیرا او صاحب دل و جان است و خوب میداند که پردهها چه معنایی دارند، در حالی که کسی که در حرم عشق قرار دارد، به این نکته توجه ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی که عقل ما از پرده بیرون بیاید و هدفی را جویا شود، تو نیازی نیست که با جادوگری و افسون گری ما را فریب دهی و در دل ما نفوذ کنی.
هوش مصنوعی: هیچکس توانایی تحمل ما را ندارد؛ حتی عقل ما از دست ما میگریزد و دیوانه هم در این وضعیت قرار دارد.
هوش مصنوعی: ما آنقدر خود را دیوانه نشان دادیم که شب گذشته ماه از غیرت علمش به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: پردهها را به زیبایی مینوازد و با تارهای ساز، نواهای بینقصی میسازد.
هوش مصنوعی: عقل و جان در آن مکان به وجد میآیند، جایی که شادی و غم در هم آمیختهاند و به نوعی به رقص شادی و ناراحتی پرداخته میشود.
هوش مصنوعی: این نفس پرده را کنار زد و ما مانند کاغذی که بر رویش قلم مینویسند، به رقص در آمدیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چون که زن را دید فغ، کرد اشتلم
همچو آهن گشت و نداد ایچ خم
از صداع قیل و قال ایمن شدم
چاره دستان مستان چون کنم؟
هر که در اصلش بزرگی بوده است
آن ازو هرگز نگردد هیچ کم
پیل کو جز خدمت شاهی نکرد
چون ز آسیب فنا گردد عدم
زاستخوان او اگر پیلی کنی
[...]
لا فضل فی بلد فینا علی بلد
الا لمکة بیت الله والحرم
فانها فضلت من بین سائرها
بحرمة الدین والاسلام و القدم
سوزنی چون دید با عیسی به هم
بخیه با روی او فکندش لاجرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.