لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
مولانا

می شناسد پرده جان آن صنم

چون نداند پرده را صاحب حرم

چون ز پرده قصد عقل ما کند

تو فسون بر ما مخوان و برمدم

کس ندارد طاقت ما آن نفس

عاقل از ما می رمد دیوانه هم

آن چنان کردیم ما مجنون که دوش

ماه می انداخت از غیرت علم

پرده‌هایی می نوازد پرده در

تارهایی می زند بی‌زیر و بم

عقل و جان آن جا کند رقص الجمل

کو بدرد پرده شادی و غم

این نفس آن پرده را از سر گرفت

ما به سر رقصان چو بر کاغذ قلم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۶۶۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

چون که زن را دید فغ، کرد اشتلم

همچو آهن گشت و نداد ایچ خم

جمال‌الدین عبدالرزاق

هر که در اصلش بزرگی بوده است

آن ازو هرگز نگردد هیچ کم

پیل کو جز خدمت شاهی نکرد

چون ز آسیب فنا گردد عدم

زاستخوان او اگر پیلی کنی

[...]

حمیدالدین بلخی

لا فضل فی بلد فینا علی بلد

الا لمکة بیت الله والحرم

فانها فضلت من بین سائرها

بحرمة الدین والاسلام و القدم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه