ز یکی پسته دهانی صنمی بسته دهانم
چو برویید نباتش چو شکر بست زبانم
همه خوبی قمر او همه شادی است مگر او
که از او من تن خود را ز شکر بازندانم
تو چه پرسی که کدامی تو در این عشق چه نامی
صنما شاه جهانی ز تو من شاد جهانم
چو قدح ریخته گشتم به تو آمیخته گشتم
چو بدیدم که تو جانی مثل جان پنهانم
وگرم هست اگر من بنه انگشت تو بر من
که من اندر طلب خود سر انگشت گزانم
چو از او در تک و تابم ز پیش سخت شتابم
چو مرا برد به نارم دو چو خود بازستانم
چو شکرگیر تو گشتم چو من از تیر تو گشتم
چه شد ار بهر شکارت شکند تیر و کمانم
چو صلاح دل و دین را مه خورشید یقین را
به تو افتاد محبت تو شدی جان و روانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و محبت به معشوق خود سخن میگوید. او بیان میکند که عشقش به معشوق چنان عمیق است که تمام وجودش را تحت تأثیر قرار داده و تمامی زیباییها و شادیهایش را از وجود او میداند. شاعر با استفاده از تشبیهات زیبا، احساسات خود را نسبت به معشوق بیان میکند و نشان میدهد که عشق او به حدی است که هیچ چیز دیگری برایش اهمیت ندارد. او به حالتهای مختلفی از عشق و شیدایی اشاره میکند و در نهایت از عمیق بودن احساس محبتش نسبت به معشوق سخن میگوید تا جایی که معشوق را دلیل زندگی و آرامش خود میداند.
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و شیرینی عشق خود، به مانند پستهای دهانم را بستهام؛ زیرا وقتی که گل او شکوفا میشود، زبانم به شکرینی میچرخد.
هوش مصنوعی: تمام زیبایی و خوشی به خاطر وجود اوست، اما من فقط به خودم میرسم که نمیتوانم از شکر و سپاس برای او دست بکشم.
هوش مصنوعی: تو چه نیازی به سوال داری که در این عشق، چه هویتی داری؟ ای محبوب من، تو همانی که در جهانی که به وجود آوردهای، باعث شادی و خوشحالی من هستی.
هوش مصنوعی: وقتی که جام سرشار از عشق به تو شدم، به تو پیوستهام. وقتی که دیدم تو روحی داری مشابه روح پنهان من، ارتباط عمیقی برقرار کردم.
هوش مصنوعی: اگر گرم هستی، انگشتت را بر من بگذار؛ چون من در جستجوی خود، انگشتانم را بر میزنم.
هوش مصنوعی: وقتی که او میخواهد مرا به تعهدات و دشواریها بکشاند، سخت تلاش میکنم تا از آن دور شوم. اما وقتی که در آتش عشق خودم گرفتار میشوم، خودم را پس میزنم و بازمیگردم.
هوش مصنوعی: وقتی که من شیرینزبانت شدم و از عشق تو غرق شدهام، چه اهمیتی دارد اگر تیر و کمانم برای شکار تو بشکند؟
هوش مصنوعی: وقتی که صلاح و آرامش دل و دینم به مانند تابش خورشید به تو افتاد، محبت تو جان و زندگی من شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای خدایی که به جز تو ملکالعرش ندانم
بجز از نام تو نامی نه برآید به زبانم
بجز از دین و صنعت نبود عادت چشمم
بجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم
عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم
[...]
من اگر دست زنانم نه من از دستْ زنانم
نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم
من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
[...]
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم؟
هیچم از دنیی و عُقبیٰ نبرد گوشه خاطر
[...]
رحمت آری و کنی چاره این درد نهانم
گر بدانی که ز هجر تو چسان میگذرانم
چند در کوی تو بربوی تو برخاک نشینم
آتش سینه به آب مژه تا چند نشانم
در کمند خودم آوردی و چون نیر بجستی
[...]
روزگاریست که من شیفتهٔ روی فلانم
روز و شب همچو سر زلف پریشانش از آنم
خرم آن مردن فرخنده که پیشم به عیادت
دوست بنشیند و جان در قدم دوست فشانم
آرزو میکندم پیش قدمهای تو مردن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.