چه نزدیک است جان تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بدانم
از این نزدیکتر دارم نشانی
بیا نزدیک و بنگر در نشانم
به درویشی بیا اندر میانه
مکن شوخی مگو کاندر میانم
میان خانهات همچون ستونم
ز بامت سرفرو چون ناودانم
منم همراز تو در حشر و در نشر
نه چون یاران دنیا میزبانم
میان بزم تو گردان چو خمرم
گه رزم تو سابق چون سنانم
اگر چون برق مردن پیشه سازم
چو برق خوبی تو بیزبانم
همیشه سرخوشم فرقی نباشد
اگر من جان دهم یا جان ستانم
به تو گر جان دهم باشد تجارت
که بدهی بهر جانی صد جهانم
در این خانه هزاران مرده بیش اند
تو بنشسته که اینک خان و مانم
یکی کف خاک گوید زلف بودم
یکی کف خاک گوید استخوانم
شوی حیران و ناگه عشق آید
که پیشم آ که زنده جاودانم
بکش در بر بر سیمین ما را
که از خویشت همین دم وارهانم
خمش کن خسروا هم گو ز شیرین
ز شیرینی همیسوزد دهانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر نزدیکی عمیق و ارتباط روحی بین شاعر و معشوقش است. شاعر احساس میکند که اندیشههای معشوقش را به خوبی درک میکند و این نزدیکی را چون ستونی درون خانهای میداند که خود معشوق است. او خود را در این رابطه به عنوان همراز و همراه توصیف میکند و وجودش را به شادی و خوشی وابسته میداند. شاعر همچنین اشاره میکند که اگرچه ممکن است جانش را فدای عشق کند، اما این فداکاری را با شیرینی و رضایت میپذیرد. در نهایت، او حاکی از این است که عشق او جاودانه است و به نوعی از سرشت انسانیاش فراتر میرود.
هوش مصنوعی: چقدر روح تو به روح من نزدیک است که هر فکر و اندیشهای که داشته باشی، من از آن باخبرم.
هوش مصنوعی: از نزدیکتر از این، علامتی از من داری، بیا نزدیکتر و به نشانهام نگاه کن.
هوش مصنوعی: به زندگی ساده و بیریا بپرداز و از ظاهرسازی و شوخی دوری کن، زیرا من در درون خودم حقیقتی دارم که نباید نادیده گرفته شود.
هوش مصنوعی: در خانهات جایگاهی محکم و استواری دارم، اما از بلندی و شرافت تو به پایین میآیم و بهنوعی مانند ناودانی هستم که آب را جمعآوری میکند.
هوش مصنوعی: من در روز قیامت و در برانگیخته شدن، همدم و هم صحبت تو هستم، نه مانند دوستان دنیایی که فقط برای خوش آمدگویی کنار تو هستند.
هوش مصنوعی: من در محفل شادی تو مانند شراب هستم و در زمان نبرد تو، همچون تیری از کمان نشانهگیری میکنم.
هوش مصنوعی: اگر مانند برق، مرگ را انتخاب کنم، خوبی تو چنان در جانم نفوذ کرده که نمیتوانم به زبان بیاورم.
هوش مصنوعی: من همیشه شاد و سرحال هستم، چه به قیمت جانم باشد و چه جان کسی را بگیرم.
هوش مصنوعی: اگر جانم را به تو تقدیم کنم، این یک معامله است که ارزشش را دارد، زیرا تو به ازای این جان، صد جهان به من میدهی.
هوش مصنوعی: در این خانه، تعداد زیادی از مردگان وجود دارند و تو در آنجا نشستهای، در حالی که اینجا خانه و مکان من است.
هوش مصنوعی: یکی از خاک میگوید که من زلف بودهام و دیگری میگوید که من استخوان هستم.
هوش مصنوعی: عشق ناگهان به سراغ انسان میآید و او را به حیرت میاندازد، زیرا او را به زندگی ابدی و جاودان میکشاند.
هوش مصنوعی: ما را در آغوش خود بکش، زیرا به زودی از خودم آزاد میشوم.
هوش مصنوعی: سکوت کن ای پادشاه، زیرا من از شیرینی این طعام میسوزم و دهانم از این لذت پر شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فدای روی خوبت باد جانم
فدای من سراسر دشمنانم
دلا از دست تنهایی به جانم
ز آه و نالهٔ خود در فغانم
شبان تار از درد جدایی
کند فریاد مغز استخوانم
تو را جویم ز هر نقشی که دانم
تو مقصودی ز هر حرفی که خوانم
ز تو گر یک نظر آید به جانم
نباید این جهان و آن جهانم
مرا آن یک نفس جاوید نه بس
تو دانی دیگر و من می ندانم
اگر گویی سرت خواهم بریدن
[...]
چه نزدیک است جان تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بدانم
ضمیر همدگر دانند یاران
نباشم یار صادق گر ندانم
چو آب صاف باشد یار با یار
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.