امروز چنانم که خر از بار ندانم
امروز چنانم که گل از خار ندانم
امروز مرا یار بدان حال ز سر برد
با یار چنانم که خود از یار ندانم
دی باده مرا برد ز مستی به در یار
امروز چه چاره که در از دار ندانم
از خوف و رجا پار دو پر داشت دل من
امروز چنان شد که پر از پار ندانم
از چهره زار چو زرم بود شکایت
رستم ز شکایت چو زر از زار ندانم
از کار جهان کور بود مردم عاشق
اما نه چو من خود که کر از کار ندانم
جولاهه تردامن ما تار بدرید
میگفت ز مستی که تر از تار ندانم
چون چنگم از زمزمه خود خبرم نیست
اسرار همیگویم و اسرار ندانم
مانند ترازو و گزم من که به بازار
بازار همیسازم و بازار ندانم
در اصبع عشقم چو قلم بیخود و مضطر
طومار نویسم من و طومار ندانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالت خاصی از عشق و مستی است. شاعر از حالاتی صحبت میکند که در آن ها دیگر قادر به تشخیص بسیاری از چیزها نیست و به نوعی غرق در احساسات و هیجانات عاشقانه شده است. او به گونهای زندگی میکند که حتی از خود و محیط اطرافش بیخبر است و این وضعیت برای او به یک تجربه عمیق و عجیب بدل شده است. در این میان، اهمیت عشق و نشئگی ناشی از آن را به تصویر میکشد و از احساساتی چون ترس و امید که برای دلش وجود دارد، سخن میگوید. در مجموع، شعر حس سرپوشیده و گنگی را به تصویر میکشد که ناشی از عشق و مستی است.
هوش مصنوعی: امروز آنقدر در دنیای خود غرق هستم که هیچ چیز دیگر را احساس نمیکنم. مثل اینکه خر از سنگینی بارش خبر ندارد یا گل از وجود خارهایش بیخبر است.
هوش مصنوعی: امروز حال من بهقدری با یارم درهم آمیخته است که حتی خودم هم نمیتوانم تشخیص دهم که کدام بخش از این احساس به من تعلق دارد و کدام بخش به یارم مربوط میشود.
هوش مصنوعی: دیروز بادهای نوشیدم که مرا از حال خود برد و امروز نمیدانم چه باید بکنم، زیرا که یار از من دور است و راهی برای رسیدن به او نمیشناسم.
دل من پارسال با دو بال (خوف و رجا) سیر و سلوک میکرد اما امروز چنان شد که پر را از پرواز تشخیص نمیدهم (پار اول یعنی پارسال، پار دوم یعنی پرواز)
هوش مصنوعی: چهره غمگین و زار من مانند طلای زرین است و من نمیدانم که آیا رستم از من شکایت میکند یا نه؛ چون شکایت زر از زار برایم قابل درک نیست.
هوش مصنوعی: مردم عاشق به خاطر واقعیتهای زندگی، در کارهای دنیا دچار نقص و کوری هستند، اما من مانند آنها نیستم؛ زیرا به دلیل نادانی، از کارها بیخبرم.
بافنده خطاکار و مست ما نخها را پاره کرد و میگفت که خطا را از نخ تشخیص نمیدهم. (معنای اصلی بیت را باید با توجه به سایر ابیات درک کرد که مولانا برای نشان دادن اوج مستی با کلمات کر و کار، تر و تار و ... این غزل را سروده طوری که میشود با نگاه به معنی تردامن (گناهکار و خطاکار) آنگاه میتوان « تَر » را گناه و خطا معنا کرد وگرنه تر در لغتنامه معنای خطا نمیدهد)
هوش مصنوعی: من هیچ اطلاعی از صدای خودم ندارم، اما با این حال رازهایی را بیان میکنم که خودم هم از آنها بیخبر هستم.
مثل ترازو و گز هستم که بازار را میسازم اما (سود و زیان) بازار برای من اهمیتی ندارد (گز همان ابزار فلزی است که پارچهفروشها برای اندازهگیری بکار میبرند)
مانند قلمی در انگشتان عشق هستم که مینویسد اما (خود) آگاه نیست که چه مینویسد
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
من روز ره خانه خمار ندانم
مستی و طرب جز به شب تار ندانم
مست آمدم و مست ازین مرحله رفتم
من قافله و قافله سالار ندانم
پیداست که بر کشتی صد پاره سوارم
[...]
در وصل دل آزاری اغیار ندانم
دانند که من دیده ز دیدار ندانم
طعنم نسزد مرگ ز هجران نشناسم
رشکم نگزد خویشتن از یار ندانم
پرسد سبب بیخودی از مهر و من از بیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.