رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما
صحت تو صحت جان و جهانست ای قمر
صحت جسم تو بادا ای قمرسیمای ما
عافیت بادا تنت را ای تن تو جانصفت
کم مبادا سایه لطف تو از بالای ما
گلشن رخسار تو سرسبز بادا تا ابد
کان چراگاه دلست و سبزه و صحرای ما
رنج تو بر جان ما بادا مبادا بر تنت
تا بوَد آن رنج همچون عقلِ جانآرای ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن توصیف عشق و ارادت به محبوب است. شاعر از دوری معشوق رنج میبرد و به آرامش و سلامت او اشاره میکند. او معشوق را به عنوان منبع حیات و سلامتی جان خود میداند و آرزو میکند که حال و وضعیت او همیشه خوب باشد. همچنین، زیبایی و شادابی معشوق را ستایش میکند و میگوید که شور و شوق دل او از دیدن محبوب سرچشمه میگیرد. شاعر نگران است که رنج معشوق بر دل او تأثیر بگذارد و برای او سعادت و خوشی میطلبد.
هوش مصنوعی: دور بودن از تو باعث دلتنگی و رنج برای ماست، در حالی که حضور تو آرامش بخش جانهای ماست. ای تو، با چشم بد از ما دور باش، زیرا تو چشمی داری که همه چیز را میبیند و به ما روشنی و امید میبخشد.
هوش مصنوعی: درست بودن تو به معنای درست بودن جان و دنیا است، ای ماه. امیدوارم جسم تو سالم بماند، ای ماه خوشچهره ما.
هوش مصنوعی: ای بدن عزیز، امیدوارم همیشه سالم و سرحال باشی. جاودانه بمان، و سایهی لطفت همیشه بر سر ما باشد.
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو همیشه سبز و شکوفا باشد، زیرا این مکان محل دل ما است و زمین سرسبز و خوشبختی ما به شمار میآید.
هوش مصنوعی: رنج تو برای ما سخت است؛ امیدوارم بر بدنت نرود و این درد همانند عقل زیبا و جانپرور ما باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
روشن است از نور رویش دیدهٔ بینای ما
خلوت میخانهٔ عشق است دایم جای ما
آفتابی در ازل خوش سایه ای برما فکند
تا ابد روشن بُود این روی مه سیمای ما
ذوق ما داری بیا با ما در این دریا در آ
[...]
گل درین گلشن کجا دارد سر پروای ما
خار هم از سرکشی کی می رود در پای ما
گر بمستی آرزوی ابر و باران می کنم
سنگ می بارد زابر پنبه بر مینای ما
در شکست ما فراقت هیچ تقصیری نکرد
[...]
راز دل را می توان دریافت از سیمای ما
نشأه می تابد چو رنگ از پرده مینای ما
قهرمان عدل چون پرسش کند روز حساب
از بهشت عافیت خاری نگیرد پای ما
گر چه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر
[...]
گشت یکشب در میان، وصل بت رعنای ما
کربلایی شد پلاس تیرهبختیهای ما!
گر چنین بالد ز طوف دامنت اجزای ما
بر سر ما سایه خواهدکرد سرتا پای ما
بینفس در ظلمتآباد عدم خوابیدهایم
شانه زنگیسو، سحر انشاکن از شبهایما
جهد ما مصروفیک سیرگریبان است وبس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.