گنجور

 
مولانا

رنج تن دور از تو ای تو راحت جان‌های ما

چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما

صحت تو صحت جان و جهانست ای قمر

صحت جسم تو بادا ای قمرسیمای ما

عافیت بادا تنت را ای تن تو جان‌صفت

کم مبادا سایه لطف تو از بالای ما

گلشن رخسار تو سرسبز بادا تا ابد

کان چراگاه دلست و سبزه و صحرای ما

رنج تو بر جان ما بادا مبادا بر تنت

تا بوَد آن رنج همچون عقلِ جان‌آرای ما