گنجور

 
مولانا

تو بشکن چنگ ما را ای معلا‌‌!

هزاران چنگ دیگر هست اینجا

چو ما در چنگ عشق اندر فتادیم

چه کم آید بر ما چنگ و سرنا‌‌؟!

رباب و چنگ عالم گر بسوزد

بسی چنگی که پنهانیست یارا‌!

ترنگ و تنتنش رفته به گردون

اگر چه ناید آن در گوش صما

چراغ و شمع عالم گر بمیرد

چه غم چون سنگ و آهن هست برجا

به روی بحر خاشاک است اغانی

نیاید گوهری بر روی دریا

ولیکن لطف خاشاک از گهر دان

که عکس عکس برق اوست بر ما

اغانی جمله فرع شوق وصلی‌ست

برابر نیست فرع و اصل اصلا

دهان بربند و بگشا روزن دل

از آن ره باش با ارواح گویا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode