سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر
طبله کالبد آوردهام آخر بنگر
بر سر کوی تو پرطبله من بین و بخر
شانهها و شبهها و سره روغنها تر
شبه من غم تو روغن من مرهم تو
شانهام محرم آن زلف پر از فتنه و شر
از فراقت تلفم گشته خیالت علفم
که دلم را شکمی شد ز تو پرجوع بقر
من ندانم چه کسم کز شکرت پرهوسم
ای مگسها شده از ذوق شکرهات شکر
پرده بردار صبا از بر آن شهره قبا
تا ز سیمین بر او گردد کارم همه زر
چند گویی تو بجو یار وزو دست بشو
در دو عالم نبود یار مرا یار دگر
چون خرد ماند و دل با من ای خواجه بهل
ماه و خورشید که دیدست در اعضای بشر
چون که در جان منی شسته به چشمان منی
شمس تبریز خداوند تو چونی به سفر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاوی احساسات عاشقانه و درونی شاعر است. شاعر به ناز و زیبایی محبوبش اشاره میکند و از مشتاقی و آرزوهایی که نسبت به او دارد، سخن میگوید. او به خیالات خود از معشوق و تأثیر آن بر زندگیاش اشاره کرده و بیان میکند که عشقش به محبوب او را دچار عذاب و دردی عمیق کرده است. در ادامه، شاعر به جستجوی محبوب خود و اینکه هیچ یاری بهتر از او در این دنیا ندارد، اشاره میکند. در نهایت، با اشاره به نور و زیبایی که محبوبش به او هدیه میدهد، از او میخواهد تا پردهها را کنار بزند و او را ببیند. این شعر تلاشی برای بیان عشق عمیق و بیپایان است.
هوش مصنوعی: سر خود را به زیر ببر و به بیداری صبح نگاه کن، زیرا من از صبحگاه با خود جسمی را به همراه آوردهام، حالا نگاهی به آن بنداز.
هوش مصنوعی: در کنار خیابان تو، من در حال نواختن طبل هستم و دیگران در حال خرید شانهها، شبها و روغنهای خوشبو هستند.
هوش مصنوعی: غم تو برای من همچون روغن است و مرهم من، تویی. من همچون شانهای هستم که به زلف پر از فتنۀ تو رازدار و محرم است.
هوش مصنوعی: به خاطر دوریات، به حالت افسردگی دچار شدهام و احساس میکنم مانند علفی هستم که زیر پا میرود. دلم بیش از حد از عشق تو سیر شده و همیشه در انتظار تو هستم.
هوش مصنوعی: نمیدانم کی هستم که به شیرینی تو علاقهمندم، ای مگسها! به خاطر شوق و ذوقی که از شیرینیهای تو دارم، به اینجا آمدهام.
هوش مصنوعی: ای نسیم صبح، پرده را از روی آن کسی که زیبا و خوشپوش است کنار بزن، تا ببینم چطور زیباییاش سبب میشود که تمام کارهایم در زرق و برق طلا باشد.
هوش مصنوعی: به چه اندازه در جستجوی دوست بگویید؟ در این دو جهان، هیچ دوستی برای من نیست و یار دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی که عقل و دل در کنار من هستند، ای دوست، دیگر ماه و خورشید چه چیزی را در اعضای انسانها دیدهاند؟
هوش مصنوعی: چون تو در وجود من هستی و در چشمانم حضور داری، ای شمس تبریز! تو چگونه و به کجا سفر کردهای؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
از خضاب من و از موی سیه کردن من
گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!
غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من
خردِ پیران جویند و نیابند مگر!
رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر
خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر
بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم
رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر
سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت
[...]
عید شاداب درختیست که تا سال دگر
از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر
بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ
بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر
زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار
[...]
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟
ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر
عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر
غم عشق تو روانم بلب آورده بلب
درد هجر تو توانم بسر آورده بسر
شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.