غزل شمارهٔ ۱۰۶۷
سر برآور ای حریف و روی من بین همچو زر
جان سپر کردم ولیکن تیر کم زن بر سپر
این جگر از تیرها شد همچو پشت خارپشت
رحم کردی عشق تو گر عشق را بودی جگر
من رها کردم جگر را هرچ خواهد گو بشو
بر دهانم زن اگر من زین سخن گویم دگر
بنده ساقی عشقم مست آن دردی درد
گوشهای سرمست خفتم فارغم از خیر و شر
گر بیاید غم بگویم آنک غم میخورد رفت
رو به بازار و ربابی از برای من بخر
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
کعبه نوشته:
بیت آخر این غزل بسیار عالی است مولانا حتی غم رو به استخدام خود درآورده و از او می خواهد که برایش ربابی از بازار بخرد
سایه در کتاب پیرپرنیان اندیش به این مساله اشاره کرده است و شادی مولانا را حیرت انگیز خوانده است