سر برآور ای حریف و روی من بین همچو زر
جان سپر کردم ولیکن تیر کم زن بر سپر
این جگر از تیرها شد همچو پشت خارپشت
رحم کردی عشق تو گر عشق را بودی جگر
من رها کردم جگر را هرچ خواهد گو بشو
بر دهانم زن اگر من زین سخن گویم دگر
بنده ساقی عشقم مست آن دردی درد
گوشهای سرمست خفتم فارغم از خیر و شر
گر بیاید غم بگویم آنک غم میخورد رفت
رو به بازار و ربابی از برای من بخر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و دردهایی که از آن میکشد میپردازد. او در خواست میکند که همدمش (حریف) به او توجه کند و زیباییاش را ببیند. او جانش را در راه عشق سپر کرده و به شدت از تیرهای عشق آسیب دیده است. شاعر ابراز میکند که اگر عشق واقعاً احساس و رحم داشته باشد، باید به حالش رحم کند. او تصمیم میگیرد که از جگر خود (احساساتش) دست بردارد و اگر لازم باشد، دربارهاش سکوت کند. در پایان، او به مستی و رهایی از غم اشاره میکند و از دیگران میخواهد که برایش یک رباب بخرند تا در کنار آن به شادمانی بپردازد.
هوش مصنوعی: ای دوست، سر خود را بالا بیاور و چهرهام را ببین. من جانم را به خاطر تو فدای کردهام، اما فقط کمتر به سپرم تیر پرتاب کن.
هوش مصنوعی: این دل من از دردهایش به سختی شبیه پشت خارپشت شده است. اگر عشق تو واقعاً وجود داشت، رحم و مروت بیشتری به من نشان میدادی.
هوش مصنوعی: من از دلدرد و رنجی که داشتم، دست کشیدم و دیگر نمیخواهم به آن فکر کنم. هر چه میخواهی بگو، فقط در این احساس غمگین من دخالت نکن، اگر بخواهم دوباره این موضوع را مطرح کنم.
هوش مصنوعی: من به عشق خود به قدری وابستهام که در حالی که مست هستم، دردِ ناشی از این عشق را احساس نمیکنم و غم و شادی برایم بیمعنا شده است.
هوش مصنوعی: اگر غم به سراغم بیاید، میگویم که او هم غمگین شده است. سپس به سمت بازار میرود و از آنجا برای من یک رباب خریداری میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.