گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

گیرم که بود میر تو را زر به خروار

رخساره چون زر ز کجا یابد زردار

از دلشده زار چو زاری بشنیدند

از خاک برآمد به تماشا گل و گلزار

هین جامه بکن زود در این حوض فرورو

تا بازرهی از سر و از غصه دستار

ما نیز چو تو منکر این غلغله بودیم

گشتیم به یک غمزه چنین سغبه دلدار

تا کی شکنی عاشق خود را تو ز غیرت

هل تا دو سه ناله بکند این دل بیمار

نی نی مهلش زانک از آن ناله زارش

نی خلق زمین ماند و نی چرخه دوار

امروز عجب نیست اگر فاش نگردد

آن عالم مستور به دستوری ستار

باز این دل دیوانه ز زنجیر برون جست

بدرید گریبان خود از عشق دگربار

خامش که اشارت ز شه عشق چنین است

کز صبر گلوی دل و جان گیر و بیفشار