گنجور

 
مولانا

کلما هم اوقدوا نار الوغی

اطفاء الله نارهم حتی انطفا

عزم کرده که دلا آنجا مه‌ایست

گشته ناسی زانک اهل عزم نیست

چون نبودش تخم صدقی کاشته

حق برو نسیان آن بگماشته

گرچه بر آتش‌زنهٔ دل می‌زند

آن ستاره‌ش را کف حق می‌کشد