بخش ۵۶ - داستان آن عاشق کی با معشوق خود برمیشمرد خدمتها و وفاهای خود را و شبهای دراز تتجافی جنوبهم عن المضاجع را و بینوایی و جگر تشنگی روزهای دراز را و میگفت کی من جزین خدمت نمیدانم اگر خدمت دیگر هست مرا ارشاد کن کی هر چه فرمایی منقادم اگر در آتش رفتن است چون خلیل علیهالسلام و اگر در دهان نهنگ دریا فتادنست چون یونس علیهالسلام و اگر هفتاد بار کشته شدن است چون جرجیس علیهالسلام و اگر از گریه نابینا شدن است چون شعیب علیهالسلام و وفا و جانبازی انبیا را علیهمالسلام شمار نیست و جواب گفتن معشوق او را
آن یکی عاشق به پیش یار خود
میشمرد از خدمت و از کار خود
کز برای تو چنین کردم چنان
تیرها خوردم درین رزم و سنان
مال رفت و زور رفت و نام رفت
بر من از عشقت بسی ناکام رفت
هیچ صبحم خفته یا خندان نیافت
هیچ شامم با سر و سامان نیافت
آنچ او نوشیده بود از تلخ و درد
او به تفصیلش یکایک میشمرد
نه از برای منتی بل مینمود
بر درستی محبت صد شهود
عاقلان را یک اشارت بس بود
عاشقان را تشنگی زان کی رود
میکند تکرار گفتن بیملال
کی ز اشارت بس کند حوت از زلال
صد سخن میگفت زان درد کهن
در شکایت که نگفتم یک سخن
آتشی بودش نمیدانست چیست
لیک چون شمع از تف آن میگریست
گفت معشوق این همه کردی ولیک
گوش بگشا پهن و اندر یاب نیک
کانچ اصل اصل عشقست و ولاست
آن نکردی اینچ کردی فرعهاست
گفتش آن عاشق بگو که آن اصل چیست
گفت اصلش مردنست و نیستیست
تو همه کردی نمردی زندهای
هین بمیر ار یار جانبازندهای
هم در آن دم شد دراز و جان بداد
همچو گل درباخت سر خندان و شاد
ماند آن خنده برو وقف ابد
همچو جان و عقل عارف بیکبد
نور مهآلوده کی گردد ابد
گر زند آن نور بر هر نیک و بد
او ز جمله پاک وا گردد به ماه
همچو نور عقل و جان سوی اله
وصف پاکی وقف بر نور مهاست
تابشش گر بر نجاسات رهاست
زان نجاسات ره و آلودگی
نور را حاصل نگردد بدرگی
ارجعی بشنود نور آفتاب
سوی اصل خویش باز آمد شتاب
نه ز گلخنها برو ننگی بماند
نه ز گلشنها برو رنگی بماند
نور دیده و نوردیده بازگشت
ماند در سودای او صحرا و دشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بیان عشق و فداکاری عاشقانه میپردازد. عاشق در مقابل محبوب خود از تلاشها و زحماتش سخن میگوید و از دردها و سختیهایی که برای او کشیده است یاد میکند. او احساس ناکامی و رنج میکند زیرا هیچگاه صبح و شبی خوشحال نبوده است. در ادامه، او معشوق را به خاطر فداکاریهایش مورد ستایش قرار میدهد اما در عین حال اشاره میکند که اصل عشق مردن و از خود گذشتن است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که عشق واقعی تنها با فداکاری و عدم تعلق به خود قابل دستیابی است و باید از دنیا و مادیات گذشت تا به نور حقیقت نزدیک شد.
هوش مصنوعی: یک عاشق در نزد معشوقش، خود را به خدمت و کارهایی که انجام میدهد، میشمارد و ارزش میگذارد.
هوش مصنوعی: به خاطر تو چنین کارهایی کردم و در این نبرد، تیرها و نیزهها را پذیرا شدم.
هوش مصنوعی: هرچه ثروت و قدرت و شهرت داشتم، همه از بین رفتند؛ اما عشق تو باعث شد که بسیار ناکام بمانم.
هوش مصنوعی: هیچ صبحی را نه خوابیده و نه شاد پیدا نکردم و هر شب زندگیام را بدون سامان و ترتیب سپری کردم.
هوش مصنوعی: او به خوبی به یاد میآورد و شرح میدهد که چه تلخیها و دردهایی را تجربه کرده است.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که عشق و محبت واقعی نیاز به شواهد و نشانههای گوناگون دارد و نباید به خاطر نشان دادن محبت، کارها به صورت فرمال و ظاهری انجام شوند. در حقیقت، عمل به خاطر خود محبت است و نه برای جلب توجه یا کسب حسن نظر دیگران.
هوش مصنوعی: عاقلها با یک اشاره کافی را درک میکنند، اما عاشقها از آن تشنگی و خواستهشان هرگز سیراب نمیشوند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که صحبت کردن بیوقفه و بیاحساس خستهکننده است و وقتی که یک موضوع خاص به پایان میرسد، دیگر نیازی به ادامه دادن آن نیست. وجود و زیبایی یک موضوع همانند حرکت یک ماهی در آب زلال است که زمانی که کافی باشد، خود به خود متوقف میشود.
هوش مصنوعی: او از دردی قدیمی سخنها میگفت و در شکایتها، اما من هیچ حرفی نگفتم.
هوش مصنوعی: او شعلهای داشت که نمیدانست چیست، اما مانند شمع از شدت گرما و سوختن آن اشک میریخت.
هوش مصنوعی: معشوق به او میگوید: این همه کارهایی که کردی را فراموش کن و به دقت گوش کن تا حقیقت را به خوبی درک کنی.
هوش مصنوعی: عشق و محبت واقعی از خوی و سرشت قدیمی و عمیق سرچشمه میگیرد، اما تو بدون درک این اصل، فقط به جنبههای سطحی و بیاهمیت آن پرداختهای.
هوش مصنوعی: عاشق به معشوق میگوید که اصل و اساس عشق چیست. معشوق پاسخ میدهد که اصل این عشق، مرگ و عدم وجود است.
هوش مصنوعی: تو همه وجودت را برای دیگران فدای محبت کردی، حالا اگر یاری جانپرور هستی، به خودت مرگ بده و از آن بهرهگیر.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، او به آرامی جان باخت و مانند گلی که شاد و خندان است، خود را تسلیم کرد.
هوش مصنوعی: آن خندهای که از تو به یادگار مانده، مثل جان و عقل عارف، همیشه و تا ابد در دل من باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر نور مهآلود برای همیشه باقی بماند، چگونه میتواند بر نیک و بد تاثیر بگذارد؟
هوش مصنوعی: او از تمامی آلودگیها پاک میشود و همچون نوری که از ماه میتابد، به سمت خداوند گرایش پیدا میکند.
هوش مصنوعی: توصفی از پاکی است که چون نور ماه بر نجاسات میتابد، این تابش به مانند راهی است که پاکی را از ناپاکی جدا میکند.
هوش مصنوعی: براق نبودن نوری که تحت تاثیر زشتیها و آلودگیها قرار گیرد، نشاندهنده این است که آن آلودگیها نمیتوانند نور را تحت تأثیر قرار دهند.
هوش مصنوعی: گذر زمان باعث میشود که انسانها یا چیزها به سمت منبع و اصل خود بازگردند، درست مانند نور خورشید که به سوی منبع خود حرکت میکند.
هوش مصنوعی: نه به خاطر زشتکاریها چیزی باقی میماند و نه به خاطر زیباییها.
هوش مصنوعی: چشمانش که روشن و پرنور بودند، دوباره به یاد او به سرزمینهای بیابانی و دشتها بازگشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.