شیر گفتش تو ز اسباب مرض
این سبب گو خاص کاینستم غرض
گفت آن شیر اندرین چه ساکنست
اندرین قلعه ز آفات آمنست
قعر چه بگزید هر که عاقلست
زانک در خلوت صفاهای دلست
ظلمتِ چَه بِه که ظلمتهای خلق
سر نبُرد آنکس که گیرد پای خلق
گفت پیش آ زخمم او را قاهرست
تو ببین کان شیر در چَه حاضرست
گفت من سوزیدهام زان آتشی
تو مگر اندر برِ خویشم کشی
تا به پشت تو من ای کان کرم
چشم بگشایم بِچَه در بنگرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.