گفتیم آرزو شد او را که شما را ببیند و میگفت که میخواهم که خداوندگار را بدیدمی. خداوندگار فرمود که خداوندگار را این ساعت نبیند به حقیقت. زیرا آنچ او آرزو میبرد که خداوندگار را ببینم، آن نقاب خداوندگار بود. خداوندگار را این ساعت بینقاب نبیند؛ و همچنین همه آرزوها و مهرها و محبتها و شفقتها که خلق دارند بر انواع چیزها به پدر و مادر و دوستان و آسمانها و زمینها و باغها و ایوانها و علمها و عملها و طعامها و شرابها؛ همه آرزوی حق دارند و آن چیزها جمله نقابهاست. چون ازین عالم بگذرند و آن شاه را بی این نقابها ببینند، بدانند که آن همه، نقابها و روپوشها بود. مطلوبشان در حقیقت آن یک چیز بود. همه مشکلها حلّ شود و همه سؤالها و اشکالها را که در دل داشتند جواب بشنوند و همه عیان گردد. و جواب حق چنان نباشد که هر مشکل را علیالانفراد جدا جواب باید گفتن؛ به یک جواب همه سؤالها به یکباره معلوم شود و مشکل حلّ گردد؛ همچنانک در زمستان هر کسی در جامه و در پوستینی و تنوری در غار گرمی از سرما خزیده باشند و پناه گرفته و همچنین جمله نبات از درخت و گیاه و غیره از زهر سرما بیبرگ و بر مانده و رختها را در باطن برده و پنهان کرده تا آسیب سرما برو نرسد؛ چون بهار جوابِ ایشان به تجلّی بفرماید جمله سؤالهای مختلف ایشان از احیا و نبات و موات به یکبار حل گردد و آن سببها برخیزد و جمله سر برون کنند و بدانند که موجب آن بلا چه بود. حق تعالی این نقابها را برای مصلحت آفریدهاست که اگر جمال حق بینقاب روی نماید ما طاقت آن نداریم و بهرهمند نشویم؛ بواسطهی این نقابها مدد و منفعت میگیریم. این آفتاب را میبینی که در نور او میرویم و میبینیم و نیک را از بد تمییز میکنیم و درو گرم میشویم و درختان و باغها مثمر میشوند و میوههای خام و ترش و تلخ در حرارت او پخته و شیرین میگردد؛ معادن زر و نقره و لعل و یاقوت از تأثیر او ظاهر میشوند، اگر این آفتاب که چندین منفعت میدهد به وسایط، اگر نزدیکتر آید هیچ منفعت ندهد بلک جملهی عالم و خلقان بسوزند و نمانند. حق تعالی چون بر کوه به حجاب تجلّی میکند او نیز پر درخت و پرگل و سبز آراسته میگردد و چون بیحجاب تجلّی میکند او را زیر و زبر و ذرّه ذرّه میگرداند فَلَّمَا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکاًّ. سایلی سؤال کرد که «آخر در زمستان نیز همان آفتاب هست!» گفت «ما را غرض اینجا مثال است امّا آنجا نه جمل است و نه حمل، مثل دیگر است و مثال دیگر هرچند که عقل آن چیز را به جهد ادراک نکند اما عقل جهد خود را کی رها کند؟ و اگر (عقل) جهد خود را رها کند آن عقل نباشد، عقل آن است که همواره شب و روز مضطرب و بیقرار باشد از فکر و جهد و اجتهاد نمودن در ادراک باری، اگرچه او مدرک نشود و قابل ادراک نیست. عقل همچون پروانه است و معشوق چون شمع هر چند که پروانه خود را بر شمع زند بسوزد و هلاک شود امّا پروانه آن است که هرچند برو آسیب آن سوختگی و الم میرسد از شمع نشکیبد و اگر حیوانی باشد مانند پروانه که از نور شمع نشکیبد و خود را بر آن نور بزند او خود پروانه باشد و اگر پروانه خود را بر نور شمع میزند و پروانه نسوزد آن نیز شمع نباشد. پس آدمی که از حق بشکیبد و اجتهاد ننماید او آدمی نباشد و اگر تواند حق را ادراک کردن آن هم حق نباشد. پس آدمی آن است که از اجتهاد خالی نیست و گِرد نور جلال حق میگردد بیآرام و بیقرار و حق آن است که آدمی را بسوزد و نیست گرداند و مدرک هیچ عقلی نگردد.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، صحبت از آرزو و نیاز انسان به دیدار خداوند است. خداوند در اینجا بیان میکند که انسان نمیتواند او را بدون پردهها و نقابهای جهان احساس کند. این نقابها به معنای وابستگیهای مختلف انسان به چیزهای دنیوی مانند خانواده، دوستان و طبیعت است. با گذر از این وابستگیها و رسیدن به حقیقت، انسان میتواند خدا را بشناسد و مشکلات و سؤالاتش حل شوند.
نویسنده در ادامه بین بهار و زمستان تمثیل میآورد و میگوید که در زمستان، رشد و زندگی پنهان است، اما با آمدن بهار، همه چیز شکوفا میشود. این به معنای این است که حق تعالی با پردهها و جلوههای مختلف خود را به انسان میشناساند تا طاقت ملاقات بیپرده او را داشته باشد.
در نهایت، نویسنده تأکید میکند که انسان باید در جستجوی حقیقت و حق تلاش کند، حتی اگر نتواند به طور کامل آن را درک کند. در این مسیر، عقل انسان باید همواره در جستجوی نور حق باشد، حتی اگر برای او چالشهایی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: در این متن به موضوع آرزوها و نقابها اشاره شده است. برخی افراد آرزو دارند تا حقایق را به صورت خالص و بیپرده مشاهده کنند، اما این آرزوها خود نمایانگر نقابهای الهی هستند. به این معنا که هر نوع ارتباط و محبت ما به اشیاء و موجودات در این دنیا، در واقع پردههایی هستند که از نمایان شدن حقیقت جلوگیری میکنند. اگر انسانها از این دنیا بگذرند و حقیقت را بینقاب ببینند، درمییابند که آنچه به دنبالش بودند، در واقع همان حقیقت است و پاسخ تمامی سؤالات و مشکلاتشان به یکباره روشن میشود. نویسنده به تشبیه شرایط انسان در زمستان و بهار پرداخته است. در زمستان انسانها در لباسهای گرم پناه میگیرند و گیاهان نیز برهنه و بیبرگ میمانند. اما با آمدن بهار، همه چیز دوباره زنده و شکوفا میشود. نقابها به منظور حفظ انسانها از قدرت خیرهکنندهی حقیقت خلق شدهاند. به دلیل شدت شعاع حقیقت، انسانها قدرت تحمل آن را ندارند و نیاز دارند که حقیقت تحت نقابها و واسطهها به آنها ارائه شود. همچنین، نویسنده به این نکته اشاره میکند که اگر نور حقیقت به صورت مستقیم به ما برسد، به ما آسیب میزند و از بین میرویم. در نهایت، هر انسانی باید با تلاش و کوشش در پی درک حقیقت باشد و هرگز از جستجوی آن دست نکشد، حتی اگر به نظر برسد که قادر به درک آن نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.