پیوسته، شحنه طالب دزدان باشد که ایشان را بگیرد و دزدان از او گریزان باشند. این طُرفه افتادهاست که دزدی طالب شحنه است و خواهد که شحنه را بگیرد و بدست آورد! حق تعالی با بایزید گفت که یا بایزید چه خواهی؟ گفت: خواهم که نخواهم اُرِیْدُ اَنْ لَا اُرِیْدَ ، اکنون آدمی را دو حالت بیش نیست؛ یا خواهد یا نخواهد. اینکه همه نخواهد این صفت آدمی نیست. این آنست که از خود تهی شدهاست و کلّی نماندهاست، که اگر او مانده بودی آن صفت آدمیتی در او بودی، که خواهد و نخواهد. اکنون حق تعالی میخواست که او را کامل کند و شیخ تمام گرداند تا بعد از آن او را حالتی حاصل شود که آنجا دویی و فراق نگنجد. وصل کلّی باشد و اتحّاد، زیرا همه رنجها از آن میخیزد که چیزی خواهی و آن میسّر نشود، چون نخواهی رنج نمانَد. مردان منقسماند و ایشان را درین طریق، مراتب است؛ بعضی به جهد و سعی به جایی برسند که آنچه خواهند به اندرون و اندیشه، بفعل بیاورند؛ این مقدور بشرست . امّا آنکه در اندرون دغدغهٔ خواست و اندیشه نیاید آن مقدور آدمی نیست آن را جز جذبهٔ حق از او نَبَرد." قُلْ جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ اُدْخُلْ یَا مُؤْمِنُ فاِنَّ نُوْرَکَ اَطْفاءَ نَاری" . مؤمن چون تمام او را ایمان حقیقی باشد او همان فعل کند که حق(خواهد)، خواهی جذبهٔ او باشد خواهی جذبهٔ حق . آنچه میگویند «بعد از مصطفی (صلیّ اللهّ علیه و سلمّ) و پیغامبران علیهم السلام، وحی بر دیگران مُنزَل نشود»، چرا نشود؟ شود الا آن را وحی نخوانند. معنی آن باشد که میگوید اَلْمُؤْمِنُ یَنْظُرُ بِنُوْرِاللهِّ چون به نور خدا نظر میکند همه را ببیند. اول را و آخر را غایت را و حاضر را؛ زیرا از نور خدا چیزی چون پوشیده باشد؟ و اگر پوشیده باشد آن نور خدا نباشد. پس معنی، وحی هست اگرچه آن را وحی نخوانند. عثمان رضی اللهّ عنه چون خلیفه شد بر منبر رفت، خلق منتظر بودند که تا چه فرماید، خمُش کرد و هیچ نگفت و در خلق نظر میکرد و بر خلق حالتی و وجدی نزول کرد که ایشان را پروای آن نبود که بیرون روند و از همدگر خبر نداشتند که کجا نشستهاند که به صد تذکیر و وعظ و خطبه، ایشان را آنچنان حالت ِ نیکو نشده بود. فایدههایی ایشان را حاصل شد و سِرّهایی کشف شد که به چندین عمل و وعظ نشده بود؛ تا آخر مجلس همچنین نظر میکرد و چیزی نمیفرمود، چون خواست فروآمدن فرمود که: اِنَّ لَکُمْ اِمامٌ فَعَالٌ خَیْرٌ اِلَیْکُمْ مِنْ اِمَامٍ قَواّلٍ . راست فرمود چون مراد از قول، فایده و رقّت است و تبدیل اخلاق؛ بیگفت، اضعاف ِ آن که از گفت حاصل کرده بودند میسر شد. پس آنچه فرمود عین صواب فرمود آمدیم که خود را فعاّل گفت و در آن حالت که او بر منبر بود فعلی نکرد ظاهر که آن را به نظر و آن دیدن نماز نکرد، بحج نرفت، صدقه نداد، ذکر نمیگفت، خود خطبه نیز نگفت. پس دانستیم که عمل و فعل این صورت نیست تنها، بلکه این صورتها صورت آن عمل است و آن عمل، جان. اینکه میفرماید مصطفی صلّی اللهّ علیه و سلمّ اَصْحَابِیْ کَالنُّجُوْمِ بِاَیِّهِمِ اقْتَدَیْتُمْ اِهْتَدَیْتُمْ اینکه یکی در ستاره نظر میکند و راه میبرد؛ هیچ ستارهای سخن میگوید با وی؟ نی! الا بمجردّ آنکه در ستاره نظر میکند راه را از بیراهه میداند و به منزل میرسد . همچنین ممکنست که در اولیای حق نظر کنی؛ ایشان در تو تصرّف کنند بی گفتی و بحثی و قال و قیلی، مقصود حاصلشود و ترا بمنزل وصل رساند.
فَمَنْ شاءَ فَلْیَنْظُرْ اِلَیَّ فَمَنْطَریْ
نَذیْرٌ اِلی مَنْ ظَنَّ اَنَّ الْهَوی سَهْلٌ
در عالم خدا هیچ چیز صعبتر از تحمّل محال نیست. مثلاً تو کتابی خوانده باشی و تصحیح ودرست و معرب کرده، یکی پهلوی تو نشسته است و آن کتاب را کژ میخواند. هیچ توانی آن را تحمّل کردن؟ ممکن نیست و اگر آن را نخوانده باشی ترا تفاوت نکند، اگر خواهی کژ خواند و اگر راست. چون تو کژ را از راست تمییز نکرده ای ، پس تحمّل، مجاهده ای عظیم است. اکنون انبیا و اولیا خود را مجاهده نمیدهند، اولّ مجاهده که در طلب داشتند قتل نفس و ترک مرادها و شهوات و آن جهاداکبر است و چون واصل شدند و رسیدند و در مقام امن مقیم شدند، بریشان کژ و راست کشف شد، راست را از کژ میدانند و میبینند. باز در مجاهده ای عظیمند زیرا این خلق را همه افعال کژست و ایشان میبینند و تحمّل می کنند که اگر نکنند و بگویند و کژی ایشانرا بیان کنند یک شخص پیش ایشان ایست نکند و کس سلام مسلمانی بریشان ندهد، الاّ حق تعالی ایشان را سعتی و حوصلهٔ عظیم بزرگ داده است که تحمّل میکنند، از صد کژی یک کژی را میگویند تا او را دشوار نیاید و باقی کژیهاش را میپوشانند، بلک مدحش میکنند که آن کژت راست است تا بتدریج این کژیهارا یک یک ازو دفع میکنند. همچنانک معلمّ کودکی را خط آموزد، چون بسطر رسد کودک سطر مینویسد و بمعلّم مینماید. پیش معلّم آن همه کژست و بد. با وی بطریق صنعت و مدارا میگوید که جمله نیکست ونیکو نبشتی احسنت احسنت اِلّا این یک حرف را بدنبشتی چنین میباید و آن یک حرف هم بد نبشتی، چند حرفی را از آن سطر بدمیگوید و بوی مینماید که چنین میباید نبشتن و باقی را تحسین میگوید تا دل او نرمد و ضعف او بآن تحسین قوتّ میگیرد و همچنان بتدریج تعلیم میکند و مدد مییابد. ان شاءاللهّ تعالی امیدواریم که امیر را حق تعالی مقصودها میسرّ گرداند و هرچه در دل دارد و آن دولتها را نیز که در دل ندارد و نمیداند که چه چیزست که آن را بخواهد امیدست آنها نیز میسّر شود که چون آن را ببیند و آن بخششها بوی رسد ازین خواستها و تمناّهای اولّ شرمش آید که چنین چیزی مرا در پیش بود؟! بوجود چنین دولتی و نعمتی ای عجبا من آنها را چون تمناّ میکردم؟! شرمش آید اکنون، عطا آنرا گویند که در وهم آدمی نیاید و نگذرد زیرا هرچ در وهم او گذرد اندازهٔ همت او باشد و اندازهٔ قدر او باشد اما عطای حق اندازهٔ قدر حقّ باشد پس عطا آن باشد که لایق حق باشد نه لایق وهم و همت بنده، که مَالَا عَیْنٌ رَأَتْ وَلَا اُذُنٌ سَمِعَتْ وَلَاخَطَرَ عَلی قَلْبِ بَشَرٍ هرچند که آنچ تو توقع داری از عطاء من ، چشمها آن رادیده بودند و گوشها جنس آن شنیده بودند، در دلها جنس آنهامصورّ شده بود اماّ عطاء من بیرون آن همه باشد.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی مفهوم "خواست" و "نخواست" در وجود انسان و رابطه آن با اراده خداوند میپردازد. نویسنده اشاره میکند که وجود انسانی به دو حالت خواستن و نخواستن تقسیم میشود و نبود خواست نشانهای از تهی بودن انسان است. او اعتقاد دارد که ممکن است انسان با تلاش خود به خواستههایش برسد، اما در نهایت آنچه مهم است، جذبه و اراده الهی است.
نویسنده سپس به مقام اولیا و انبیا اشاره میکند، که بدون کلام و گفتار میتوانند تاثیرگذار باشند و انسان را به مقام وصال برسانند. این حالت را به یادگیری و تربیت کودک تشبیه میکند، جایی که معلم با محبت و دقت به کودک آموزش میدهد تا او نقاط ضعفش را به تدریج اصلاح کند.
در پایان، متن بر این نکته تاکید دارد که عطای الهی از آنچه در ذهن انسان میگذرد، فراتر است و به اندازه ظرفیت و قابلیت خود انسان نیست، بلکه به بزرگا و لیاقت حق مربوط میشود. بدین ترتیب، نویسنده به اهمیت و عظمت نعمتهای خداوند و تواناییهای او اشاره میکند.
هوش مصنوعی: همواره شحنه به دنبال دزدان است تا آنها را دستگیر کند و دزدان از او فراری هستند. نکته جالب این است که دزدی به دنبال شحنه است و میخواهد او را بگیرد. خداوند از بایزید سؤال میکند که چه میخواهد؟ بایزید پاسخ میدهد که میخواهم که نخواهم. حال انسان به دو حالت میتواند دچار شود؛ یا خواستهای دارد یا ندارد. اگر کسی هیچ خواستهای نداشته باشد، این ویژگی خاص انسان نیست و نشاندهندهی عدم وجود اوست. خداوند میخواست او را کامل کند و بر آن افزوده شود که در آن حالت، دیگر چیزی به عنوان جدایی نباشد. تمام دردها از خواستهها ناشی میشود، چه آنهایی که برآورده نمیشوند. مردان در این مسیر به مراتب مختلفی میرسند؛ برخی با تلاش و کوشش به خواستههایشان میرسند و برخی دیگر نمیتوانند به آن دست یابند مگر با راهنمایی و جذبهای که از سوی حق دارند. مؤمنان وقتی به نور خدا نگاه میکنند، حقیقت را به وضوح خواهند دید. زمانی که عثمان رضی الله عنه به عنوان خلیفه بر منبر رفت، مردم منتظر بودند که چه بگوید، اما او سکوت کرد و فقط به مردم نگاه کرد تا حالتی خاص در آنها ایجاد کند. نتیجه این سکوت برای آنها بسیار تاثیرگذار بود و درک عمیقتری از معارف حاصل کردند. لذا در واقع، عمل و فعل تنها محدود به ظواهر نیستند؛ بلکه روح آنها اهمیت بیشتری دارد. گفته میشود که صحابه پیامبر مانند ستارهها هستند و انسان میتواند با توجه به آنها راه درست را پیدا کند. در اولیای حق نیز ممکن است با صرف نظر کردن از گفتار، راه به مقصد را پیدا کند.
هوش مصنوعی: هرکس که بخواهد میتواند به من توجه کند، چرا که من هشداردهندهای هستم برای کسانی که فکر میکنند عشق آسان است.
هوش مصنوعی: در دنیا، هیچ چیزی به اندازه تحمل نادرستی دشوار نیست. فرض کن که کتابی را خواندی و ویرایش کردی و کسی در کنارت نشسته که آن را به اشتباه میخواند. آیا میتوانی این را تحمل کنی؟ غیر ممکن است. اما اگر خودت کتاب را نخوانده باشی، برایت اهمیتی ندارد که او چگونه میخواند، زیرا تو نمیتوانی درست را از نادرست تشخیص دهی. پس تحمل کردن، کار بسیار سختی است. پیامبران و اولیا در ابتدا با سختیهای بزرگی مواجه هستند؛ آنها باید خودخواهی و شهوت را کنار بگذارند و این بزرگترین جهاد است. وقتی به مقام امن میرسند، برایشان نادرستی و درستی روشن میشود و آنها نادرستیها را میبینند. با این حال، هنوز هم در مجاهدت هستند زیرا میبینند که رفتار مردم غالباً نادرست است و آنها باید این نادرستیها را تحمل کنند. اگر آنها از نادرستیها صحبت کنند، هیچکس در کنار آنها نخواهد ماند. اما خداوند به آنها قدرت و تحمل زیادی داده تا این نادرستیها را تحمل کنند و به آرامی یکی را تصحیح کنند و بقیه را پنهان کنند و حتی دربارهی همان نادرستی مدح کنند. این شبیه به آموزشی است که معلم به کودک میدهد. کودک وقتی سطری مینویسد، ممکن است اشکالاتی داشته باشد، اما معلم به آرامی به او میگوید که همه چیز خوب است به جز یک مشکل که باید تصحیح شود. به این ترتیب، کودک با تشویق و حمایت معلم یاد میگیرد و پیشرفت میکند. امید است که حق تعالی خواستههای امیر را برآورده کند، هر آنچه که در دل دارد و حتی آنچه که خودش نمیداند، کمکم برایش اتفاق بیفتد. زمانی که او به آن نعمات دست یابد، ممکن است از خود بپرسد که چرا این خواستهها را داشت و به یاد آورد که چگونه به دنبال آنها بوده است. عطای الهی چیزی فراتر از تصور انسان است؛ آنچه که در ذهن انسان میگذرد، محدود به توانایی و فهم اوست، اما عطای خداوند بر اساس مرتبه و مقام الهی است. این عطا فراتر از هر تصوری است که انسان میتواند داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.