گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مشتاق اصفهانی

ز مه رویان مهی جستم به خوبی آفتاب اما

از این دفتر به دستم فردی افتاد انتخاب اما

چسان ایمن توان شد از فریب نرگس مستش

که خون عاشقان نو شد به تقریب شراب اما

نشان هرگز نیابد تشنه از آبی در این وادی

گهی از دور بیند موجی از بحر سراب اما

به هر کس قسمتی زین کارگه دادند چون مخمل

مقرر شد نصیب بخت ما را نیز خواب اما

در این فصل گلم مشتاق نبود بهر می رهنی

به کوی می‌فروشان خانه ای دارم خراب اما

 
 
 
قصاب کاشانی

ز من دل برده بود آتش‌عذار تیزمژگانی

به صد جلدی برون آوردم از چنگش کباب اما

نبوسیده کسی در بندگی غیر از عنان دستش

به پایش می‌گذارد دیده را گاهی رکاب اما

از آن بی‌خانمان‌ها نیستم قصاب تا دانی

[...]

رفیق اصفهانی

دلم می‌خواست بینم صورت او بی‌نقاب اما

به آن صورت که دل می‌خواستش دیدم به خواب اما

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه