ز الفت خوبان که سودش اشک و آهی بیش نیست
بهرهای گر هست عاشق را نگاهی بیش نیست
پیک عاشق سوی معشوقان نگاهی بیش نیست
ترجمان بیزبان عشق آهی بیش نیست
نیست شکر و شکوهای ز افزایش و کاهش مرا
چون هلالم مدت این هر دو ماهی بیش نیست
هست جویای حقیقت را به کفر و دین چه کار
سجده دیر و حرم رسمی و راهی بیش نیست
هر دمم سوزی به جرم عشق و حیرانم که هست
این گنه را صد عقاب و خود گناهی بیش نیست
تشنه کام عشق را از آتش حسرت مسوز
از سحابی قطره رزق گیاهی بیش نیست
گر شب و روز جهان مشتاق آخر شد چه غم
آن شب تاری و این روز سیاهی بیش نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درگذر زین خاکدان، گرد سپاهی بیش نیست
برشکن افلاک را، طرف کلاهی بیش نیست
تشنه چشم افتاده است آیینه اسکندری
ورنه آب زندگانی دل سیاهی بیش نیست
رهنوردان طریق کعبه مقصود را
[...]
سرمهٔ گردون به چشمم گرد راهی بیش نیست
پیش ما آتش نژادان، شعله، آهی بیش نیست
نیست بیرون پای دل از حلقهٔ فرمان زلف
با وجود آنکه هندوی سیاهی بیش نیست
هر که در گام نخست عشق از خود می رود
[...]
در کف عاشق به غیر برگ کاهی بیش نیست
نه فلک پیشش نشان تیر آهی بیش نیست
چیست این طول امل فکری کن ای سستاعتقاد
بر سر آمد وعده آخر سال و ماهی بیش نیست
میرود از باد خوشتر ابلق لیل و نهار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.