خدا را ای نسیم احوال زار مستمندی را
به جان از خار هجر آماده هر ساعت گزندی را
به بین و چون کبوتر سوی دورافتاده یار من
مهیا شو از این گلزار پرواز بلندی را
به هرجا بینی آن رم کرده آهو را که افکنده
هوای صید او در خاک و خون هر صید بندی را
به کویش تا کی ای نامهربان از رشته دوری
کنی افزوده هردم عقدهای هر لحظه بندی را
بیا و بر سر بالین بیمار غمت بنشین
مسوزان بیش از این از درد هجران دردمندی را
بیا حال اسیر خویش بنگر کی کسی دیده
ز صید بسته خود رویگردان صید بندی را
بیا چندم کشد یاد شکر خند تو چون بینم
پر از شهد تبسم کنج لعل نوشخندی را
ز حال تیرهروزان غمت باشد کسی آگه
که از کف داده باشد طره مشکین کمندی را
بدین خواری که افکندیش از کف بعد از این مشکل
پسند افتد دل من دلبر مشکلپسندی را
ز سوز هجر دانی حال بیتابان خویش از تو
در آتش دیده ریزد کسی مشت سپندی را
به خاک افتم ز شوق ترکتازی هرکجا بینم
که آرد شهسواری زیر ران رعنا سمندی را
مکن مشتاق را چون پیر کنعان منع از زاری
که چون یوسف به گرگان داده طفل ارجمندی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برین در میکشند امشب جهانپیما سمندی را
به سرعت میبرند از باغ ما سرو بلندی را
غم صحرائیان دارم که غافل گیری گردون
به صحرا میبرد از شهر بند صید بندی را
سپهرم مایهٔ بازیچهٔ خود کرده پنداری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.