گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مشتاق اصفهانی

هست چشمم ز غمت قلزم طوفان‌زایی

که بود در دل هر قطره او دریایی

چشم ما و دل پرخون که به میخانه عشق

ساغری را نرسد قطره‌ای از مینایی

دل من پر ز هوایت سرم از سودایت

هر دلی را هوسی هر سری و سودایی

منم آن دانه درین مزرعه کز طالع خشک

قسمت من نبود قطره‌ای از دریایی

از سر کوی تو داند ز چه نتوانم رفت

هرکه دستی بودش بر دل و در گل پایی

منم آن فاخته کز ناله زارم پیداست

که جدا مانده‌ام از سرو سهی بالایی

آه از شهر پرآشوب محبت مشتاق

که درین شهر به هر کوچه بود غوغایی

 
sunny dark_mode