ز وصل او که من پیوسته میپنداشتم روزی
دلی دارند یاران خوش که من هم داشتم روزی
ثمرها خوردهام زین دانهافشانی کنون اشکم
نه آن تخم است پنداری که من میکاشتم روزی
ز آهم رفت اثر افغان که در کارم شکست آمد
از این رایت که بهر فتح میافراشتم روزی
کنون حاصل ندارد تخم اشکم ورنه زین دانه
به روی هم چه خرمنها که میانباشتم روزی
کنم هردم بیان شوق و گریم این مکافاتش
که حرف عشق را افسانه میپنداشتم روزی
ننالم چون ز جورت آه رفت آن طاقتم کز تو
جفا میدیدم و نادیده میانگاشتم روزی
مجو بیطلعت آن مهروَش مشتاق تاب از من
ندارم طاقت اکنون ذرهای گر داشتم روزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من اشک بیدلان را خنده می پنداشتم روزی
کنون بر می دهد تخمی که من می کاشتم روزی
هم اول روز کان زلف سیاهم پیش چشم آمد
دل من زد که از وی شام گردد چاشتم روزی
تو، ای ناخورده جام عشق، هشیاری مکن دعوی
[...]
ز مستی، خون دل را، باده می انگاشتم روزی
خروش سینه را، افسانه می پنداشتم روزی
دل ِ شوریده حالی بود، کز من ناگهان گم شد
به کف چیزی که از سامان هستی داشتم روزی
کنون دارایی فوج معانی از که می آید؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.