من اشک بیدلان را خنده می پنداشتم روزی
کنون بر می دهد تخمی که من می کاشتم روزی
هم اول روز کان زلف سیاهم پیش چشم آمد
دل من زد که از وی شام گردد چاشتم روزی
تو، ای ناخورده جام عشق، هشیاری مکن دعوی
که من هم خویش را هشیار می پنداشتم روزی
دو چشمم بر رخش داده به کویش در نهم، پایی
هم از خاک درش این رخنه می انباشتم روزی
دل از درد کهن خون گشت و محرومی بختم بین
کز آب دیده رازی بر درش بنگاشتم روزی
تو گر بر جای دل داری، مرا گر نیست دل بر جا
مزن بر حال من طعنه که من هم داشتم روزی
ملامت سوخت خسرو را، همه پاداش آن است این
که بر اهل ملامت بد همی انگاشتم روزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و ناامیدی شاعر است. او در ابتدا به اشتباه احساسات دیگران را نادیده گرفته و غم و اندوه را به خنده تفسیر کرده است. حالا او متوجه شده که با غم و فقدان مواجه شده و خاطرات گذشتهاش او را میآزارد. شاعر به یاد میآورد که چگونه عشق و دلشکستگی را فهمیده و حالا درگیر درد عاطفی شده است. او از لحظاتی صحبت میکند که دیگران را قضاوت میکرده و تصور خوشایندی از عشق و مشکلات عاطفی داشته است، اما حالا خود نیز با مسائل مشابه روبرو شده و تجربههای تلخی را پذیرفته است. در نهایت، شاعر به نوعی پشیمانی از قضاوتهای اشتباه خود اعتراف میکند و به عواقب آنها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: روزی فکر میکردم که اشک و اندوه عاشقان چیزی شبیه به خنده است؛ اما اکنون میبینم که آنچه من در گذشته کاشتم، حالا نتیجهاش را به من میدهد.
هوش مصنوعی: به محض این که زلف سیاه او در ابتدای روز به چشمم خورد، دلم دچار شوق و هیجان شد و انگار که روز به شب تبدیل شود.
هوش مصنوعی: تو، ای کسی که هنوز طعم عشق را نچشیدهای، سعی نکن که وانمود کنی آگاه و بیدار هستی، زیرا زمانی بود که من هم خود را بیدار میدانستم.
هوش مصنوعی: دو چشمم را به خاطر زیباییات به سوی تو برافراشتهام، و از خاک پای تو با عشق و یاد تو، روزی این درد و غم را در دلم جمع کردهام.
هوش مصنوعی: دل از دردهای قدیمی پُر از خون شده و به بداقبالیام نگاه کن که روزی به خاطر اشکهایم راز و داستانی را بر در آن گذاشتم.
هوش مصنوعی: اگر تو دل در مکان خاصی داری، من هم اگر دل را در آنجا ندارم، به حال من طعنه نزن، چرا که من هم زمانی دلی داشتم.
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر سرزنشهایی که دریافت کرده، احساس سوختن و درد دارد و این فقط نتیجه اعمال گذشتهاش است. او یک روز به کسانی که مورد سرزنش قرار گرفته بودند، نگاه بدی کرده بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز وصل او که من پیوسته میپنداشتم روزی
دلی دارند یاران خوش که من هم داشتم روزی
ثمرها خوردهام زین دانهافشانی کنون اشکم
نه آن تخم است پنداری که من میکاشتم روزی
ز آهم رفت اثر افغان که در کارم شکست آمد
[...]
ز مستی، خون دل را، باده می انگاشتم روزی
خروش سینه را، افسانه می پنداشتم روزی
دل ِ شوریده حالی بود، کز من ناگهان گم شد
به کف چیزی که از سامان هستی داشتم روزی
کنون دارایی فوج معانی از که می آید؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.