جهان روشن ز مهر عالمافروزی که من دارم
دلی تاریکتر از شب بود روزی که من دارم
بیا و از زلال وصل بنشان آتشم تا کی
جگرها سوزد از آه جگرسوزی که من دارم
ز آه و نالهام صدجان و دل زخمی مشو ایمن
ز تیغ جانشکاف و تیر دلدوزی که من دارم
ز شب تاریکتر روز من و از روز روشنتر
شب اغیار از شمع شبافروزی که من دارم
ز زلفش دل به صد افسون گرفتم لیک کی سازد
فراموش آشیان مرغ نوآموزی که من دارم
نباشد فکر جانهای غماندوزت عبث تا کی
غماندوزی کدجان غماندوزی که من دارم
برم مشتاق آمد یار همراه رقیب اما
ببین فیروزی این بخت فیروزی که من دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی سوزند ازان شمع دل افروزی که من دارم
ولی تاثر دیگر دارد این سوزی که من دارم
مگر روز تو را شب سازم از بی مهری ای گردون
که بی آن مه ز شب کم نیست این روزی که من دارم
چه رنجاند طبیبم چون بود صد درد را مرهم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.