گنجور

 
مشتاق اصفهانی

بی تو بتان را چه سرور ای صنم

بتکده را بی تو چه شور ای صنم

یافته از موی تو و روی تو

دیر و حرم ظلمت و نور ای صنم

بت‌شکنی پیشه کند بت‌تراش

گر کنی از پرده ظهور ای صنم

پر ز بتان بتکده اما چو تو

نیست بتی مست غرور ای صنم

برهمنان گرد تو و من تو را

چند کنم سجده ز دور ای صنم

موسیم از بتکده نور تو را

دیده نه در وادی طور ای صنم

کافر عشق توام و نام تو است

ورد لبم تا لب گور ای صنم

ناله مشتاق به بتخانه‌ها

از غمت انداخته شور ایصنم

 
 
 
سعدی

ما همه چشمیم و تو نور ای صنم

چشم بد از روی تو دور ای صنم

روی مپوشان که بهشتی بود

هر که ببیند چو تو حور ای صنم

حور خطا گفتم اگر خواندمت

[...]

فروغی بسطامی

حق ز رخت کرده ظهور ای صنم

این چه ظهور است و چه نور ای صنم

قامت تو شور قیامت نمود

این چه قیام است و چه شور ای صنم

هیچ نمازی نپذیرد قبول

[...]

نیر تبریزی

با تو نخواهم رخ حور ای صنم

عقل نبازم ز قصور ای صنم

دوری تو دوزخ و وصلت بهشت

عشق تو غوغای نشور ای صنم

شرم مدار از من و غایب مشو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه