بی تو بتان را چه سرور ای صنم
بتکده را بی تو چه شور ای صنم
یافته از موی تو و روی تو
دیر و حرم ظلمت و نور ای صنم
بتشکنی پیشه کند بتتراش
گر کنی از پرده ظهور ای صنم
پر ز بتان بتکده اما چو تو
نیست بتی مست غرور ای صنم
برهمنان گرد تو و من تو را
چند کنم سجده ز دور ای صنم
موسیم از بتکده نور تو را
دیده نه در وادی طور ای صنم
کافر عشق توام و نام تو است
ورد لبم تا لب گور ای صنم
ناله مشتاق به بتخانهها
از غمت انداخته شور ایصنم