گنجور

 
نصرالله منشی

و خبر آن بمادر شیر رسید، دانست که تعجیل کرده ست و جانب تملک و تماسک را بی رعایت گذاشته، با خود اندیشید که زودتر بروم و فرزند خود را از وسوسه دیو لعین برهانم، چه گاهی خشم بر ملک مستولی شود شیطان فتان نیز مسلط گردد. قال النبی صلی الله علیه و سلم اذا استشاط السلطان تسلط الشیطان.

نخست بدان جماعت که بکشتن او مثال یافته بودند پیغام داد که در کشتن او توقفی باید کرد، پس بنزدیک شیر آمد و گفت: گناه شگال چه بوده ست؟ شیر صورت حال بازنمود، گفت: ای پسر، خویشتن در حیرت و حسرت متفکر مگردان و از فضیلت عفو و احسان بی نصیب مباش، فان العفو لایزید الرجل الا عزا و التواضع الا رفعة. و هیچ کس بتامل و تثبت از ملوک سزاوارتر نیست.

و پوشیده نماند که حرمت زن بشوی متعلق است و عزت فرزند بپدر و، دانش شاگرد باستاد، و قوت سپاه بلشکر کشان قاهر، و کرامت زاهدان بدین و، امن رعیت بپادشاه و، نظام کار مملکت بتقوی و عقل و ثبات و عدل؛ و عمده حزم شناختن اتباع است و هریک در محل و منزلت او اصطناع فرمودن و، برمقدار هنر و کفایت ایشان تربیت کردن و، متهم شمردن ایشان در باب یک دیگر، چه اگر سعایت این در حق آن و ازان او در حق این مسموع باشد هرگاه که خواهند مخلصی را در معرض تهمت تواندد آورد و خائنی را در لباس امانت جلوه کرد، و محاسن ملک را در صیغت مقابح بخلق نمود، و هریکچندی حاسدی فاضلی را محروم گرداند و خائنی امینی را متهم می‌کند، و هرلحظه بی گناهی را در گرداب هلاک می‌اندازد، و لاشک باستمرار این رسم همه را استیلا افتد، حاضران از قبول اعمال امتناع بر دست گیرند و غایبان از خدمت تقاعد نمایند، و نفاذ فرمانها براطلاق در توقف افتد.

و نشاید که پادشاه تغیر مزاج خویش بی یقینی صادق با اهل و امانت روا دارد، ولیکن باید که در مجال حلم و بسطت علم او همه چیز گنجان باشد و سوابق خدمتگاران، نیکو پیش چشم دارد و مساعی و مآثر ایشان بر صحیفه دل بنگارد و آن را ضایع و بی ثمرت نگرداند واهمال جانب و توهین منزلت ایشان جایز نشمرد. و هرگناه که از عمد و قصد منزه باشد ذات هوا و اخلاص را مجروح نگرداند، و در عقوبت آن مبالغت نشاید. و سخن بی هنران ناآزموده در بدگفت هنرمند کافی نشنود، و عقل و رای خویش را در همه معانی حکمی عدل و ممیزی بحق بشناسد.

و شگال در دولت تو بمحلی بلند و منزلتی مشهور رسیده بود. بر وی ثناها می‌گفتی و در خلوات عز مفاوضت، وی را ارزانی می‌داشتی. و اکنون بر تو آنست که عزیمت ابطال او را فسخ کنی و خود را و او را از شماتت دشمنان و سعایت ساعیان صیانت واجب بینی، تا چنانکه فراخور ثابت و وقار تو باشد در تفحص و استکشاف حال او لوازم احتیاط و استقصا بجای آری و بنزدیک عقل خویش و تمامی لشکر و رعیت معذور گردی، که این تهمت ازان حقیرتر است که چنو بنده ای سداد و امانت خود را بدان معیوب گرداند، یا حرص و شره آن خرد او را محجوب کند.

وتو می‌دانی که در مدت خدمت تو و پیش ازان گوشت نخورده ست؛ مسارعت در توقف دار تا صحت این حدیث روشن گردد، که چشم و گوش بظن و تخمین بسیار حکمهای خطا کند، چنانکه کسی در تاریکی شب، یراعه ای بیند، پندارد که آتش است و بر وی مشتبه گردد، چون در دست گرفت مقرر شود که باد پیموده ست و پیش از تیقن در حکم تعجیل کرده. و حسد جاهل از عالم، و بدکردار از نیکو فعل، و بددل از شجاع مشهور است.

و غالب ظن آنست که قاصدان،آن گوشت در منزل شگال نهاده باشند، و این قدر در جنب کید حاسدان و مکر دشمنان اندک نماید. و محاسدت اهل بغی پوشیده نیست خاصه جایی که اغراض معتبر در میان آمد. و مرغ در اوج هوا و ماهی در قعر دریا وسباع در صحن دشت از قصد بدسگالان ایمن نتواند بود، و شکره اگر صیدی کند هم آن مرغان که در پرواز از وی بلندتر باشند و هم آن که از وی پستتر باشند در آن قدر گرد مغالبت و مجاذبت برآیند؛ و سگان برای استخوانی که در راه یابند با یک دیگر همین معاملت بکنند؛ و خدمتگاران تو در منزلهایی که کم از رتبت شگال است حسد را می‌دارند، اگر در آن درجه منظور مناقشتی رود بدیع نیاید. در این کار تاملی شافی فرمای و تدارک آن از نوعی اندیش که لایق بزرگی تو باشد، که چون حقیقت حال شناخته گشت کشتن او بس تعذری ندارد.