هر طایفهای را دیدم که در ترجیح دین و تفضیل مذهب خویش سخنی میگفتند و گِرد تقبیح ملتِ خصم و نفی مخالفان میگشتند. به هیچ تأویل درد خویش را درمان نیافتم و روشن شد که پای سخن ایشان بر هوا بود، و هیچ چیز نگشاد که ضمیر اهل خرد آن را قبول کردی. اندیشیدم که اگر پس از این چندین اختلاف، رای بر متابعت این طایفه قرار دهم و قول اجنبی صاحبغرض را باور دارم همچون آن غافل و نادان باشم که:
شبی با یاران خود به دزدی رفت، خداوند خانه به حس حرکت ایشان بیدار شد و بشناخت که بر بام دزدانند، قوم را آهسته بیدار کرد و حال معلوم گردانید. آنگه فرمود که: من خود را در خواب سازم و تو چنان که ایشان آواز تو میشنوند با من در سخن گفتن آی و پس از من بپرس به الحاح هرچه تمامتر که «این چندین مال از کجا بدست آوردی؟» زن فرمانبُرداری نمود و بر آن ترتیب پرسیدن گرفت. مرد گفت: از این سؤال درگذر که اگر راستی حال با تو بگویم کسی بشنود و مردمان را پدید آید. زن مراجعت کرد و الحاح در میان آورد. مرد گفت: این مال من از دزدی جمع شده است که در آن کار استاد بودم، و افسونی دانستم که شبهای مقمر پیش دیوارهای توانگران بایستادمی و هفت بار بگفتمی که «شولم، شولم» و دست در روشنایی مهتاب زدمی و به یک حرکت به بام رسیدمی، و بر سر روزنی بایستادمی و هفت بار دیگر بگفتمی «شولم» و از ماهتاب به خانه در شدمی و هفت بار دیگر بگفتمی «شولم» همه نقود خانه پیش چشم من ظاهر گشتی. به قدر طاقت برداشتمی و هفت بار دیگر بگفتمی «شولم» و بر مهتاب از روزن خانه برآمدمی. به برکت این افسون نه کسی مرا بتوانستی دید و نه در من بدگمانی صورت بستی. به تدریج این نعمت که میبینی به دست آمد. اما زینهار تا این لفظ کسی را نیاموزی که از آن خللها زاید. دزدان بشنودند و از آموختن آن افسون شادیها نمودند، و ساعتی توقف کردند، چون ظن افتاد که اهل خانه در خواب شدند مقدم دزدان هفت بار بگفت «شولم» و پای در روزن کرد. همان بود و سرنگون فرو افتاد. خداوند خانه چوبدستی برداشت و شانهاش بکوفت و گفت: همه عمر بر و بازو زدم و مال بدست آوردم تا تو کافر دل پشتواره بندی و ببری؟ باری بگو تو کیستی؟ دزد گفت: من آن غافل نادانم که دَم ِ گرم تو مرا به باد نشاند تا هوس سجاده بر روی آب افکندن پیشِ خاطر آوردم و چون سوخته نم داشت آتش در من افتاد و قفای آن بخوردم. اکنون مشتی خاک پسِ من انداز تا گرانی ببرم.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: نویسنده در این متن به انتقاد از اختلافها و تعصبات مذهبی میان طوایف مختلف میپردازد و بیان میکند که هیچ یک از دلایل و استدلالهای آنها نتوانسته او را قانع کند. او با اشاره به داستانی از یک دزد و خرافاتش، نشان میدهد که اگر کسی به دنبال باورهای نادرست و دسیسههای بیاساس برود، مانند آن دزد نادان خواهد بود که دست به کارهای ناشایست میزند و در نهایت به سرانجامی بد دچار میشود. این داستان به نوعی تأکید بر این دارد که تفکر عمیق و عقلانیت از اهمیت بالایی برخوردار است و نباید به طور کورکورانه از دیگران پیروی کرد.
هوش مصنوعی: هر گروهی را که مشاهده کردم، در مورد برتری دین و مذهب خود صحبت میکردند و به انتقاد از ملتهای مخالف و رد کردن دیدگاههای دیگران میپرداختند. ولی نتوانستم هیچ دلیلی برای درد خود پیدا کنم و روشن شد که صحبتهایشان بر پایه استدلال منطقی نیست و هیچ چیز قانعکنندهای برای عقلهای سالم ارائه ندادند. به فکر افتادم که اگر بعد از این همه اختلاف، تصمیم بگیرم به این گروه بپیوندم و به نظر شخصی بیطرف که اهداف خاصی دارد اعتماد کنم، در حقیقت مثل فردی نادان خواهم بود.
هوش مصنوعی: شبی مردی به همراه دوستانش به خانهای رفتند تا دزدی کنند. خداوند با حس حرکت آنها بیدار شد و متوجه شد که آنها دزدان هستند. از این رو، او قوم را به آرامی بیدار کرد و وضعیت را روشن کرد. سپس به یکی از زنان حاضر گفت که خود را به خواب بزند و در حالی که آنها صدای او را میشنیدند، با او سخن گفت. او باید با اصرار از مرد میپرسید که این مقدار مال از کجا آمده است. زن به دستور عمل کرد و از مرد پرسید. مرد ابتدا گفت که بهتر است از این سؤال بگذرد تا کسی نشنود و مردم متوجه نشوند. اما وقتی زن اصرار کرد، مرد گفت که این مال را از دزدی به دست آورده و توضیح داد که به وسیلهی یک افسون خاص میتواند تمام خناق خانهها را ببیند و مالها را جمعآوری کند. او گفت که در حین انجام این کار هیچکس را نمیتوانسته ببیند و از این رو هیچکس نتوانسته به او بدگمان شود. دزدان دیگر که داستان را شنیده بودند، تصمیم گرفتند آن افسون را یاد بگیرند. یکی از آنها که بیخبر از خطرات بود، به محض اینکه احساس کرد که صاحب خانه در خواب است، شروع به ادای همان کلمات افسون کرد و پا به خانه گذاشت. اما وقتی که وارد شد، صاحب خانه او را دید و با عصبانیت به او حمله کرد و از او پرسید که کیست. دزد به نادانی و حماقت خود اعتراف کرد و گفت که به دلیل وسوسه و تمایل به مال دیگران به این حال افتاده است. او از صاحب خانه خواست که فقط مقداری خاک به او بدهد تا فرار کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.