آن که بزم غیر را روشن چو گلشن کرده است
میتواند کرد با او آن چه با من کرده است
عنقریب از گریه نابینا چو دیگر چشمهاست
دیدهای کان سست عهد امروز روشن کرده است
کرده در چشم رقیب بوم سیرت آشیان
شاهباز من عجب جائی نشیمن کرده است
یک جهت تا دیدهام با غیر آن بیدرد را
غیرتم از صد جهت راضی به مردن کرده است
مردهٔ ما راهنوز از اختلاط اوست عار
کان مسیحا دم ز وصلش روح در تن کرده است
وه که شد آلوده دامان آن که در تمکین حسن
خنده بر مستوری صد پاکدامن کرده است
محتشم رخش ترقی بین که آن رعنا سوار
آهوی شیرافکنش را روبه افکن کرده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تیغ بر کف سرتراشم قصد کشتن کرده است
عاشقان را فوطه زاری به گردن کرده است
قسمتش هرگز نمی گردد سر مویی زیاد
گر چه در دوکان خود از موی خرمن کرده است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.