گنجور

 
محتشم کاشانی

به جرم این که گفتم سوز خود با عالم‌افروزی

چو شمع استاده‌ام گریان که خواهد کشتنم روزی

از آن چون کوکبم پیوسته اشک از دیده می‌ریزد

که چون صبح از دلم سر می‌زند مهر دل‌افروزی

نگشتی ماه من هر شب ز برج دیگران طالع

اگر بودی من بی‌خانمان را بخت فیروزی

ندارم در شب هجران درون کلبهٔ احزان

به غیر از نالهٔ دم سازی ورای گریهٔ دلسوزی

ز شادی جهان فارغ ز عیش دهر مستغنی

دل غم‌پروری داریم و جان محنت اندوزی

دلم شد چاک چاک از غم کجائی ای کمان ابرو

که می‌خواهم ز چشم دلنوازت تیر دلدوزی

نبودی بی‌نظام این نظم صبیان تا به این غایت

اگر گه گاه بودی محتشم را نکته آموزی

 
 
 
قطران تبریزی

به پیروزی شدی شاها که بازآیی به پیروزی

سر هرکس تو افرازی دل هرکس تو افروزی

امیران چون شب تارند و تو ماننده روزی

نگردد از تو هرگز دور بهروزی و پیروزی

به رسم خسروان باشی و کین راستان توزی

[...]

امیرخسرو دهلوی

هوس پخته ست این پروانه بهر خویشتن سوزی

بیا و خانه روشن کن ز بهر مجلس افروزی

چه آتش می زنی زینسانم، ای دور از تو چشم بد

دل و جان است آخر نی سپند است این که می سوزی

گر از بی مهری چشمت گله کردم بنامیزد

[...]

سلمان ساوجی

ز سودای رخ و زلفش، غمی دارم شبانروزی

مرا صبح وصال او، نمی‌گردد شبی روزی

نسیم صبح پیغامی به خورشیدی رسان از ما

که با یاد جمال او، شب ما می‌کند روزی

بجز از سایه سروش، مبادم هیچ سرسبزی!

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
حافظ

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن

که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی

ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است

[...]

نسیمی

وصالت عمر جاوید است و بخت سعد و فیروزی

مبارک صبح و شام آن، که شد وصل تواش روزی

بیا ای رشک ماه و خور! شبی با ما به روز آور

که داد اندیشه زلفت شبم را صورت روزی

مکن دعوت به شبخیزی و تسبیح، ای خرد ما را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه