گنجور

 
محتشم کاشانی

حرف در مجلس نگویم جز به هم زانوی او

تا به چشمی سوی او بینم به چشمی سوی او

میشود صد نکته‌ام خاطر نشان تا میشود

نیم جنبشها تمام از گوشهٔ ابروی او

زان شکارافکن همینم بس که مخصوص منست

لذت زخم نهانی خوردن از آهوی او

چاک دلها محض حرفی بود تا روزی که کرد

سر ز جیب ناز بیرون نرگس جادوی او

زخم تیر عشق بر ما بود تهمت تا فکند

گردش دوران کمان حسن بر بازوی او

بی‌محابا غوطه در دریای آتش خوردن است

بی‌حذر برقع کشیدن ز آفتاب روی او

دل ز پهلویش برون خواهد فتاد از اضطراب

تن که از ترتیب بزم افتاده در پهلوی او

نکهتش در جنبش آرد خفتگان خاک را

چون فشاند با دگرد از موی عنبر بوی او

گرد آن منظر بگردان یک رهم ای سیل اشک

کشته چون بیرون بری یکباره‌ام از کوی او

در جنونم آن چه می‌بایست واقع شد کنون

بخت می‌باید که زنجیر آرد از گیسوی او

محتشم کز دشت و وادی رو به شهر آورد کیست

شیر دل دیوانه‌ای زنجیر خواه از موی او

 
 
 
شاه نعمت‌الله ولی

چشم عالم روشن است از آفتاب روی او

هر چه می گویند مردم هست گفت و گوی او

جان چه باشد تا که باشد قیمت جانان من

هر دو عالم قیمت یک تاره ای از موی او

از عرب آمد ولی ملک عجم نیکو گرفت

[...]

هلالی جغتایی

روزم از بیم رقیبان نیست ره در کوی او

شب روم، لیکن چه حاصل چون ببینم روی او؟

او بقتلم شاد و من غمگین، که گاه کشتتم

ناگه آزادی نبیند ساعد و بازوی او

دارد آن ابرو کمان پیوسته بر ابرو گره

[...]

محتشم کاشانی

یارب آن مه را که خواهم زد قضا در کوی او

آن قدر ذوق تماشا ده که بینم روی او

در قیامت کز زمین خیزند سربازان عشق

صد قیامت بیش خیزد از زمین کوی او

فتنه‌ها برپا کند کز پا نشنید روز حشر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از محتشم کاشانی
عرفی

تا به خون ریزیم اشارت ها نمود ابروی او

میل خون ریزی خود فهمیدم از هر موی او

چون خرامد در دلم جان، هم چو آب زندگی

سر نهد در پای سرو قامت دلجوی او

تا خیال قامتش بیرون نیامد از دلم

[...]

صائب تبریزی

از نگاه گرم گردد آفتابی روی او

وز فروغ چهره آتش دیده گردد موی او

همچو بوی گل که صد تو می شود از برگ خویش

بیشتر ظاهر شود از پرده نور روی او

در گریبان صبا مشتی عرق گردیده است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه