گرچه ناچار از درت ای سرو رعنا میروم
از گرفتاری دلم اینجاست هرجا میروم
رفتنم را بس که میترسم کسی مانع میشود
میروم امروز و میگویم که فردا میروم
رفته خضر ره ز پیش اما من گم کرده پی
هست تا سر میکشم یا هست تا پا میروم
عقل و دین و دل که مخصوصند بهر الفتت
میگذارم با تو وحشی انس تنها میروم
میروم در پی بلای هجر از یاد وصال
اشگم از چشم بلا بین میرود تا میروم
گفتیم کی خواهی آمد باز حال خود بگو
حال من در پردهٔ غیب است حالا میروم
وای بر من محتشم از غایت بیچارگی
در رهی کانرا نهایت نیست پیدا میروم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و ناامیدی شاعر است. او از عشق و دلبستگیاش صحبت میکند و با وجود اینکه به سوی معشوقش میرفت، همچنان در دلش غم و درد وجود دارد. او از ترس موانع و مشکلاتی که ممکن است سر راهش بیاید، احساس تردید میکند و میگوید که به اجبار میرود و آیندهاش نامشخص است. این حس جدایی و عذاب هجرانی که در دل دارد، بر روح و روانش سایه افکنده و او را به حالتی از بیچارگی و بیخبری درباره آیندهرسانده است. در نهایت، شاعر از دشواریهایی که در زندگی و عشق با آنها روبروست، صحبت میکند و نشان میدهد که راهی که در پیش دارد، سرانجامی ندارد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ناچار هستم از پیش تو بروم، ای بهار زیبا، اما دل من همچنان در اینجا و در محبت تو گرفتار است، هرجا که میروم.
هوش مصنوعی: ترس از موانع باعث شده که برای رفتنم تعلل کنم، امروز تصمیم گرفتهام بروم و به خودم بگویم که امکان دارد فردا نروم.
هوش مصنوعی: خضر که نماد هدایت و راهنمایی است، دیگر در مسیر نیست و من در حال گم کردن راه خود هستم. به دنبال نشانههایی میگردم که بتوانم یا در پایین مسیر حرکت کنم یا در حالتی بلندتر از آن.
هوش مصنوعی: عقل و دین و دل که مخصوص تو هستند را به خاطر دوستیات کنار میگذارم و با تو، که وحشی هستی، به تنهایی میروم.
هوش مصنوعی: من به دنبال غم جدایی میروم و یاد وصال و وصل، اشکهایم از چشمانم جاری میشود و به همین خاطر در حینی که میروم، اشکهایم نمیگذارند روزها را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: گفتیم چه زمانی دوباره میآیی، حال خودت را بگو. حال من در عالم غیب است، الان دارم میروم.
هوش مصنوعی: اه وای بر حال من! از شدت بیچارگی و گرفتاری در مسیری قرار دارم که انتهایی برایش دیده نمیشود و تنها در حال گذر هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سوی صحرا نی پی عیش و تماشا می روم
بی تو بر من شهر تنگ آمد به صحرا می روم
تا تو رفتی از برم با کس ندارم الفتی
گرچه باشد صد کسم همراه تنها میروم
هیچ جای از وحشت تنهاییم نبود ملال
[...]
از سر کوی تو با صدگونه سودا میروم
داغ بر جان بار بر دل خار در پا میروم
آن چه با جان من بدروز میکردی مدام
کی کنی امروز اگر دانی که فردا میروم
مژدهٔ تخفیف وحشت ده سگان خویش را
[...]
سایه ام از تیره روزی، لیک در ایوان چرخ
آفتاب آید چو پایین، من به بالا می روم
کس نمی پوشد بجز دود دلم رخت عزا
همچو شمع انجمن هرگه ز دنیا می روم
از درت امروز و فردا ای دلارا می روم
گر نرفتم از درت امروز فردا می روم
طاقت و عقل و شکیب و صبر و هوش و جان و دل
می گذارم جمله را پیش تو تنها می روم
نیست پای رفتنم گاه وداع از پیش تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.