به فنا بنده رهی میدانم
ره به آرامگهی میدانم
سیهم روی اگر جز رخ تو
آفتابی و مهی میدانم
دارد آن بت مژه چندان که درو
هر نگه را گنهی میدانم
نگهی کرد و به من فهمانید
که ازین به نگهی میدانم
گر ره صومعه را گم کردم
به خرابات رهی میدانم
داغهای دل خود را هر یک
سکه پادشهی میدانم
محتشم سایهٔ آن یکه سوار
من فزون از سپهی میدانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.