هزارگونه متاع است ناز را به دکانش
نگاه گوشهٔ چشم از متاعهای گرانش
خطاب خود به من از اهل بزم خواسته پنهان
که نرگسش شده گویا و خامش است زبانش
هزار نکته بیان میکند به جنبش ابرو
هزار نکته دیگر که مشکل است بیانش
حواله دل محروم من نمیشود الا
به سهو تیر نگاهی که میجهد ز کمانش
دلم که صبر و خرد بردهاند بیخبر از وی
به آن دو نرگس فتان مگر که فتنه گمانش
به من که ساده دلی کاملم ملاطفت وی
تغافلیست که خود نام کرده لطف نهانش
کسی چه نام کند غبن این معامله کاو را
نگاه بر دگرانست و محتشم نگرانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر از شاعر، به توصیف زیبایی و جذابیت معشوقهای پرداخته شده که با نگاه و حرکاتش پیامهای عاشقانهای را منتقل میکند. شاعر بیان میکند که این معشوق هزاران انواع جذابیت و متاع گرانبها دارد و از چشمهایش نکتههایی را بیان میکند که فهم آنها دشوار است. او از دل خود و احساساتی که در او ایجاد شده نیز صحبت میکند، به طوری که هیچ چیز جز نگاهی که حاکی از محبت است نمیتواند قلبش را شفا دهد. شاعر با توصیف ویژگیهای معشوق، به تردید و دلتنگیاش اشاره دارد و سرانجام به این نتیجه میرسد که معشوق به دیگران توجه دارد و این وضعیت برای او ناگوار است.
هوش مصنوعی: در کنار دکان ناز، انواع و اقسام کالاها وجود دارد، اما با یک نگاه مختصر به آنها متوجه ارزش بالای هر یک میشویم.
هوش مصنوعی: شخصی به من میگوید که از دیگران پنهان است و اظهار نظر نمیکند، اما چشمانش به روشنی احساساتش را نشان میدهد و گویای درونش است.
هوش مصنوعی: با حرکت ابرو، هزار نکته را بیان میکند و در عین حال، هزار نکته دیگر هم وجود دارد که توضیحش دشوار است.
هوش مصنوعی: دل محروم من تنها زمانی راهی به امید پیدا میکند که بهطور ناخواسته نگاهی از کسی به سوی من بیفتد، مانند تیری که به طور ناگهانی از کمان رها میشود.
هوش مصنوعی: دل من که از صبر و عقل خالی شده است، بیخبر از آن دو نرگس زیبا که فتنهانگیز هستند، آیا فقط فتنهگری او را تصور میکنم؟
هوش مصنوعی: من که ساده و بیآلایشم، محبت و بیتفاوتی او برای من خود را بهگونهای نشان میدهد که گویی لطف و محبت پنهانش را به من القا میکند.
هوش مصنوعی: در این معامله، چه کسی میتواند نام غبنی بر این وضعیت بگذارد، زیرا او به حال دیگران نظر دارد و به زیبایی و شکوه آنان توجه میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز هدهدان تفکر چو دررسید نشانش
مراست ملک سلیمان چو نقد گشت عیانش
پری و دیو نداند ز تختگاه بلندش
که تخت او نظرست و بصیرتست جهانش
زبان جمله مرغان بداند او به بصیرت
[...]
دگر وجود ندارد لطیفه ئی ز دهانش
ز هیچکس نشنیدم دقیقه ئی چو میانش
چه آیتست جمالش که با کمال معانی
نمی رسد خرد دوربین بکنه بیانش
اگرچه پسته دهان در جهان بسند و لیکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.