محل گرمی جولان بزیر سرو بلندش
قیامتست قیامت نشست و خیز سمندش
تصرف از طرف اوست زان که وقت توجه
دراز دستتر از آرزوی ماست کمندش
میانهٔ هوس و حسن بستهاند به موئی
هزار سلسله برهم ز جعد سلسله بندش
نهاد یاری مهر و وفا به یکطرف آخر
دل ستیزه کز جنگجوی جور پسندش
هزار جان گرامی فدای ناوک یاری
که گاه گاه شود پر کش از کمان بلندش
ز خلق دل به کسی بند اگر حریف شناسی
که نگسلد ز تو گر همه از آهنست میشکنندش
مدار باک اگر کرد دل به من گله از تو
که پیش ازین ز تو بسیار دیدهام گلهمندش
درم خریده غلام ویست محتشم اما
صلاح نیست که گویم خریده است به چندش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنین که بسته شدم باز من به زلف چو بندش
خلاص من متصور کجا شود ز کمندش؟
به رنگ چهرهٔ او گر نگه کند گل سوری
ز شرم سرخ برآید، ز خوی گلاب برندش
چه آب در دهن آید نبات را ز لب او؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.