با من از ابنای عالم دلبری مانده است و بس
دلبری را تا که در عالم نمیماند به کس
کار چشم نیم باز اوست در میدان ناز
از خدنگ نیم کس فارس فکندن از فرس
یار بر در کی ستادی غیر در بر کی بدی
آن غلط تمییز اگر بشناختی عشق از هوس
نیست امشب محمل لیلی روان یا کردهاند
بهر سرگردانی مجنون زبان بند جرس
خون دل کز سینه تال میزد از دست تو جوش
عاقبت راه تردد بست بر پیک نفس
صد جهان جان خواهم از بهر بلا گردانیت
چون به حشر آئی دو عالم دادخواهداز پیش و پس
مرغ طبعم را مکن آزار کو را دادهاند
آشیان آنجا که ایمن نیست سیمرغ از مگس
من گل آن آتشین با غم که در پیرامنش
برق عالم سوز دارد صد خطر از خار و خس
محتشم را یک نظر باقیست در چشم و لبت
یک نگه دارد تمنا یک سخن دارد هوس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و دلبری معشوق پرداخته و احساسات عاشقانه را به تصویر میکشد. شاعر از جذبه و ناز معشوقش صحبت میکند و میگوید که دلبر واقعی در جهان بسیار نادر است. او به تأثیر چشم نیمهباز معشوق بر عاشق اشاره میکند و به این نکته میپردازد که عشق باید از هوس تفکیک شود. در ادامه، شاعر به سرگردانی مجنون و رحمت معشوق اشاره دارد و از درد دل خود مینالد. او به این نتیجه میرسد که عشق حقیقی و ماندگار در دنیا وجود دارد و در عین حال به خطراتی که عشق به همراه دارد نیز اشاره میکند. نهایتاً، او از عشق و تمناهایش و نگاههای امیدوارکننده صحبت میکند، که نشانگر عمیقترین احساسات اوست.
هوش مصنوعی: فقط عشق و محبت از میان مردم باقی مانده است و هیچ چیزی جز عشق به کسی نمیتواند بماند.
هوش مصنوعی: نیمهباز بودن چشم او در دنیای زیباییها، نشاندهندهی دلرباییاش است که مانند تیر از کمان بر دلها مینشیند و حاکی از قدرت و جذابیت اوست. او توانایی دارد که از دلی تیره و تار، زندگی تازهای به وجود آورد.
هوش مصنوعی: تو چه زمانی در درب یار ایستادی؟ آیا جز در بر یار، جای دیگری بود؟ اگر عشق را از هوس میشناختی، آنقدر اشتباه نمیکردی.
هوش مصنوعی: امشب خبری از کاروان لیلی نیست و شاید برای پرسهزدن مجنون، جرس را خاموش کردهاند.
هوش مصنوعی: از دل من که به خاطر تو پر از درد و رنج است، اشک و آه به بیرون سرازیر میشود. در نهایت، دیگر هیچ راهی برای نفس کشیدن و ادامه زندگی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو، جانهای زیادی را میخواهم تا در روز قیامت از تو درخواست کنم که این دو جهان را به من بدهی.
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که روح و احساسات من را نرنجان؛ چرا که در جایی که امنیت وجود ندارد، حتی بزرگترین و قویترین موجودات نیز در خطر هستند.
هوش مصنوعی: من گل آتشینی هستم که در اطرافم نور و حرارتی وجود دارد و به همین خاطر خطرهای زیادی از خار و علفهای هرز مرا تهدید میکند.
هوش مصنوعی: محتشم به زیبایی و دلربایی نگاه میکند و منتظر است که لبهای زیبای تو یک کلام از عشق بگویند. آرزوی او این است که یک بار دیگر تو را به چشم ببیند و از تو شنوایی کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای توئی بیچارگان را چاره و فریادرس
ایزد از هر دو بند و سختی مر ترا فریادرس
هرکه را رنجی بدو آمد تو برداری ازو
بر ندارد رنج تو جز کردکار پاک و بس
جز بکردار نشاط و ناز نگذاری قدم
[...]
ای بنظم آراستن با سعد اکبر هم نفس
مدح سعدالملک مسعود بن اسعد گوی و بس
آنکه نفس ناطقه از سینه ارباب نظم
بهر سلک مدح او در نفیس آرد نفس
صدر عالی رأی ملک آرای دستوری که بر
[...]
در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس
هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس
یاد میدار آنکه: هستی هر نفس با دیگری
ای که بییاد تو هرگز بر نیاوردم نفس
میروی چون شمع و خلقی از پس و پیشت روان
[...]
ز اقتضای دور گردون گر پدید آید ترا
چند روزی در جهان بر قول و فعلی دسترس
بشنو از ابن یمین پندی بغایت سودمند
با سلامت عمر اگر داری بسر بردن هوس
بدمگوی و بدمکن با هیچکس در هیچ حال
[...]
هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس
سست میجنبد صبا ای صبح کار توست و بس
پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح
کیست کو در پیش خورشیدی تواند زد نفس؟
ای نسیم صبح بگذر بر شبستانی که گشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.