گنجور

 
محتشم کاشانی

با من از ابنای عالم دلبری مانده است و بس

دلبری را تا که در عالم نمی‌ماند به کس

کار چشم نیم باز اوست در میدان ناز

از خدنگ نیم کس فارس فکندن از فرس

یار بر در کی ستادی غیر در بر کی بدی

آن غلط تمییز اگر بشناختی عشق از هوس

نیست امشب محمل لیلی روان یا کرده‌اند

بهر سرگردانی مجنون زبان بند جرس

خون دل کز سینه تال میزد از دست تو جوش

عاقبت راه تردد بست بر پیک نفس

صد جهان جان خواهم از بهر بلا گردانیت

چون به حشر آئی دو عالم دادخواهداز پیش و پس

مرغ طبعم را مکن آزار کو را داده‌اند

آشیان آنجا که ایمن نیست سیمرغ از مگس

من گل آن آتشین با غم که در پیرامنش

برق عالم سوز دارد صد خطر از خار و خس

محتشم را یک نظر باقیست در چشم و لبت

یک نگه دارد تمنا یک سخن دارد هوس

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

ای توئی بیچارگان را چاره و فریادرس

ایزد از هر دو بند و سختی مر ترا فریادرس

هرکه را رنجی بدو آمد تو برداری ازو

بر ندارد رنج تو جز کردکار پاک و بس

جز بکردار نشاط و ناز نگذاری قدم

[...]

سوزنی سمرقندی

ای بنظم آراستن با سعد اکبر هم نفس

مدح سعدالملک مسعود بن اسعد گوی و بس

آنکه نفس ناطقه از سینه ارباب نظم

بهر سلک مدح او در نفیس آرد نفس

صدر عالی رأی ملک آرای دستوری که بر

[...]

اوحدی

در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس

هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس

یاد میدار آنکه: هستی هر نفس با دیگری

ای که بی‌یاد تو هرگز بر نیاوردم نفس

میروی چون شمع و خلقی از پس و پیشت روان

[...]

ابن یمین

ز اقتضای دور گردون گر پدید آید ترا

چند روزی در جهان بر قول و فعلی دسترس

بشنو از ابن یمین پندی بغایت سودمند

با سلامت عمر اگر داری بسر بردن هوس

بدمگوی و بدمکن با هیچکس در هیچ حال

[...]

سلمان ساوجی

هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس

سست می‌جنبد صبا ای صبح کار توست و بس

پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح

کیست کو در پیش خورشیدی تواند زد نفس؟

ای نسیم صبح بگذر بر شبستانی که گشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه