گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محتشم کاشانی

ای در زمان خط تو بازار فتنه تیز

انجام دور حسن تو آغاز رستخیز

جولانی تو راست که جولان ز لعب تو

صد رستخیز خاسته از هر نشست و خیز

هر روز می‌کند ز ره دعوی آفتاب

کشتی حسن با تو قدر لیک در گریز

داده خواص نافه به ناف زمین هوا

هرگه به جنبش آمده آن زلف مشگبیز

دانی که چیست دوستی و کوشش وصال

با جان خود خصومت و با بخت خود ستیز

تلخی صبر گفت ولی کرد آشکار

عذری ز پی بجنبش لبهای شهد ریز

هرچند آتشش بود افسرده محتشم

او تیز می‌کند به نگه‌های تیز تیز