عاشق از حسرت دیدار تو آهی نکند
که درو غیر غنیمانه نگاهی نکند
آن چه با خرمن جانم بنگاهی کردی
برق هرچند بکوشد به گیاهی نکند
عشق تاراج گرت یک تنه با هر دو جهان
کرد کاری که به یک کلبه سپاهی نکند
شدم از سنگدلیهای تو خورسند به این
که کسی در دلت از وسوسه راهی نکند
منعم از ناله رسد پند دهی را که شود
هدف تیر نگاه تو و آهی نکند
من گرفتم که نِگَه در تو گناه است ای بت
بنده این حوصله دارد که گناهی نکند
دیدم آن زلف و تغافل زدم آهم برخاست
نتوانست که تعظیم سیاهی نکند
آن چه با کوه شکیبم رخ تابان تو کرد
شعلهٔ آتش سوزنده به کاهی نکند
محتشم این همه از گریه نگردد رسوا
که تواند کند گاهی و گاهی نکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگز آن شوخ بما غیر نگاهی نکند
آن هم از ناز کند گاهی و گاهی نکند
می روم بر سر راهش بامید نظری
آه! اگر بگذرد آن شوخ و نگاهی نکند
این همه ناله، که من می کنم از درد فراق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.