یک جهان شوخی به یک عالم حیا آمیختند
کان دو رعنا نرگس از بستان حسن انگیختند
دست دعوی از کمان ابرویش کوتاه بود
زان جهت بردند و از طاق بلند آویختند
بود پنهان در یکتائی که در آخر زمان
بهر پیدا کردن آن خاک آدم بیختند
ریخت هرجا هندوی جانش به ره تخم فریب
از هوا مرغان قدسی بر سر هم ریختند
خلق را حسنش رهانید آن چنان از ما سوی
کز مه کنعان زلیخا مشربان بگریختند
بست چون پیمان به دلها عشق تو پیوند او
دیده پیوندان ز هم پیوندها بگسیختند
پیش از آن کز آب و خاک آدم آلایندهست
عشق پاک او به خاک محتشم آمیختند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر کجا با باد آن لب مجلسی انگیختند
می پرستان می بکف از هر طرف در ریختند
تلخکامی برد جام از ما به دوران لبت
ساقیان در بادهها گونی شکر آمیختند
آهوان بر گوشه گلزار دیدند آن دو چشم
[...]
در ازل خاک وجود هر کس چون بیختند
حصهی ما بیکسان با درد و غم آمیختند
رنگ حسن گل رخان هند را چون ریختند
پرتو مهتاب در پرویزن گل بیختند
می تواند گردهٔ رنگ بناگوشت شود
با شمیم گل هوای صبح را آمیختند
داد ازین دشمن مروت دوستان جویا که باز
[...]
سربداران بر سرش در خاک گرگان ریختند
همچو شیر شرزه خونش را به خاک آمیختند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.