هر کجا با باد آن لب مجلسی انگیختند
می پرستان می بکف از هر طرف در ریختند
تلخکامی برد جام از ما به دوران لبت
ساقیان در بادهها گونی شکر آمیختند
آهوان بر گوشه گلزار دیدند آن دو چشم
هر بکی زآن تیر غمزه جانبی بگریختند
تازگی و لطف دزدید از بناگوش تو در
غوط ها دادند در آب آنگهش آویختند
در سجود آمد در و دیوار پیش آن جمال
از نو در بتخانه ها هر سورتی کانگیختند
قصه دردم فرو می ریخت گردم پیش دوست
گر پس از من دوستان خاک مرا می پیختند
مدعی گوید کمال از عشق رویت شد چو زر
چند گوید چون مرا از بوته زینسان ریختند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف لحظات شاد و عاشقانهای میپردازد که در یک محفل و جمع دوستانه برگزار میشود. او از زیباییها و جذابیتهای معشوق صحبت میکند و اشاره میکند که برکت و شوری در میان میپرستان و ساقیان وجود دارد. همچنین، او با نگاهی تلخ، از ناراحتیها و غمهای دل نیز سخن میگوید و از اثر عواطف و عشق بر روی خود و شیفتگی به معشوق میگوید. در نهایت، شاعر با انتقاد از مدعیان، نشان میدهد که عشق واقعی فراتر از ظاهر و کلمات است و در واقع از درون میآید.
هوش مصنوعی: هر جا که بوی خوشی از مجلس مستی به مشام میرسید، می پرستان از هر طرف به آنجا هجوم میآوردند و خود را به حالت شرابنوشی میرساندند.
هوش مصنوعی: غم و اندوه ما باعث شد که شراب، دیگر طعمی نداشته باشد. در این حال، ساقیان مشغول آمادهسازی نوشیدنیهای شیرین و دلپذیر بودند.
هوش مصنوعی: آهوها در گوشه باغ گل، آن دو چشم را دیدند و هر یک با تیر نگاه غمزه، جانشان را به خطر انداخت و فرار کردند.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو را از چهرهات ربودند و در دنیای گل و آب غوطهور کردند و سپس آن را به گردن تو آویختند.
هوش مصنوعی: در برابر زیبایی او، همه چیز سجده کردند و در خانههای بت، هر شکلی که دیده میشد، به احترام او به شوق آمده بود.
هوش مصنوعی: من دردی دارم که مثل داستانی در دل من جاری است و اگر دوستانم پس از من به خاک من بیفتند، این درد همچنان با من خواهد بود.
هوش مصنوعی: مدعی میگوید که کمال و زیبایی از عشق به چهرهات به دست آمده است؛ اما من میگویم چگونه میتوان زری را در نظر آورد وقتی که مرا اینگونه از قید و بند آزاد کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک جهان شوخی به یک عالم حیا آمیختند
کان دو رعنا نرگس از بستان حسن انگیختند
دست دعوی از کمان ابرویش کوتاه بود
زان جهت بردند و از طاق بلند آویختند
بود پنهان در یکتائی که در آخر زمان
[...]
در ازل خاک وجود هر کس چون بیختند
حصهی ما بیکسان با درد و غم آمیختند
رنگ حسن گل رخان هند را چون ریختند
پرتو مهتاب در پرویزن گل بیختند
می تواند گردهٔ رنگ بناگوشت شود
با شمیم گل هوای صبح را آمیختند
داد ازین دشمن مروت دوستان جویا که باز
[...]
سربداران بر سرش در خاک گرگان ریختند
همچو شیر شرزه خونش را به خاک آمیختند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.