بیپرده برآئی چو به صحرای قیامت
خلد از هوس آید به تماشای قیامت
هنگامه بگردد چو خورد غلغلهٔ تو
بر معرکه معرکه آرای قیامت
در حشر گر آید نم رحمت ز کف تو
روید همه شمشیر ز صحرای قیامت
در قتل من امروز مبر خوف مکافات
کاین داوری افتاد به فردای قیامت
بنشین و مجنبان لب عشاق که کم نیست
غوغای قیام تو ز غوغای قیامت
پروردهٔ تفتندهٔ بیابان تمنا
جنت شمرد دوزخ فردای قیامت
فرداست دوان محتشم از دست تو در حشر
با صد تن عریان همه رسوای قیامت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف روز قیامت و حالوهوای آن میپردازد. شاعر تأکید میکند که در آن روز، همه چیز به وضوح و بدون پردهپوشی خواهد بود و انسانها به حساب و کتاب اعمالشان خواهند رسید. در این صحرای قیامت، هر نوع شادی و غم قابل مشاهده است و عشق و هوس نیز در این فضا بارز میشود. شاعر به عواقب کارهایش میاندیشد و میگوید که امروز در مرتکب شدن به گناه ترس نداشته باشد، زیرا حسابرسی نهایی در قیامت خواهد بود. او به عشق و شور و شوق خویش اشاره میکند و میگوید که غوغای قیامت در برابر عشقش کمرنگ خواهد بود. در نهایت، او به رسواییهای روز قیامت و بیپناهی انسانها اشاره میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که در روز قیامت در میدان بزرگ آن ظاهر شوی، از دنیای آرزوها و خواستهها هیچ خبری نخواهد بود و فقط زیبایی و عظمت آن صحرای بزرگ را خواهی دید.
هوش مصنوعی: زمانی که صدای تو در میان جمعیت به گوش میرسد، مانند طوفانی است که همه چیز را به هم میریزد و حوادث بزرگی را رقم میزند.
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت رحمت و لطفی از جانب تو نازل شود، آن وقت همه شمشیرها از دشت قیامت بیرون خواهند آمد.
هوش مصنوعی: در ناامیدی از عذاب و کیفر، امروز به قتل من فکر نکن؛ زیرا قضاوت واقعی در روز قیامت انجام خواهد شد.
هوش مصنوعی: بنشین و تکان نخور لب عشاق، چون تلاطم و شور و هیجان قیام تو، به اندازه شور و هیجان قیامت زیاد است.
هوش مصنوعی: کسی که در بیابان تشنگی و آرزو بزرگ شده است، در روز قیامت جهنم را مانند بهشت میداند.
هوش مصنوعی: فردا در روز محشر، محتشم با صد نفر عریان، به خاطر تو رسوا خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قد تو کجا و قد رعنای قیامت
این جامه بلندست به بالای قیامت
ای از مژه شوخ صف آرای قیامت
وز زلف دلاویز دو بالای قیامت
در دامن کهسار کم از خنده کبک است
[...]
ای حسن تو سرچشمه غوغای قیامت
جویای وصالت، چمن آرای قیامت
امروزم اگر دامن وصلت ندهد دست
دست من و دامان تو فردای قیامت
آیینه به دست آر [و] ببین صورت خود را
[...]
ای وقف شهیدان تو صحرای قیامت
آوازه ای از کوی تو غوغای قیامت
ای سلسلهٔ زلف تو بر پای قیامت
سودایی خال تو، سویدای قیامت
بی داغ تمنّای تو یک سینه ندیدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.