گرچه بر رویم در لطف از توجه بازداشت
تا توانست از درم بیرون به حکم نازداشت
جراتم با آن که بیدهشت به صحبت میدواند
دور باش مجلس خاصم بر آن در بازداشت
بزم شد فانوس و جانان شمع و دل پروانهای
کز برون خد را بگرد شمع در پرواز داشت
دل که در بزمش به حیلت دخل نتوانست کرد
گریه بر خواننده عقل حیل پرداز داشت
شد نصیب من که صید لاغرم اما ز دور
در کمان هر تیر کان ترک شکارانداز داشت
بر رخم محرومی صحبت در امید بست
خاصه آن صحبت که وی با محرمان راز داشت
محتشم کز قرب روز افزون تمام امید بود
کی خبر زین عشق هجر انجام وصل آغاز داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره یک عشق ناكام و جدایی است. شاعر به زیباییهایی که در بزم محبوبش وجود دارد اشاره میکند، ولی در عین حال از دوری و محرومیت خود از آن لذتها ابراز ناتوانی و اندوه میکند. او از جرات و شجاعت خود در مواجهه با احساساتش میگوید، اما میزانی از فاصله و غم را نیز در این مسیر احساس میکند. فضای شعر ترکیب شور و غم است و به شوق و حسرت عاشقانهی او برای وصال با معشوق اشاره دارد. شاعر در انتها به ناامیدی و دوری از محبوبش میپردازد و از عشقش مینالد.
هوش مصنوعی: اگرچه با محبت و لطف به من نگاه میکند، اما تا زمانی که نتوانست به صورت مستقیم به من توجه کند، از در خاصی خارج شد تا نشان دهد که در حال ناز کردن است.
هوش مصنوعی: شجاعتم باعث میشود که بدون ترس در جمع صحبت کنم، اما دورتر از این جمع خاص بمان، چرا که در قلب من هنوز در بسته است.
هوش مصنوعی: در میان جشن و شادی، محبوب مانند شمعی درخشان است و دل عاشق مانند پروانهای است که دور آن شمع میچرخد و هیجان و شوق را احساس میکند.
هوش مصنوعی: دل که نمیتوانست به نیرنگ در مجالس خوشگذرانی او دخالت کند، به ناچار بر خواننده حقیقتنگر، اشک میریزد.
هوش مصنوعی: من به یک شکار لاغر نصیبم شده، اما از دور میبینم که هر تیر کمان، از سوی آن ترک ماهر به سمت من رفته است.
هوش مصنوعی: بر چهرهام نشان محرومیت از صحبتها و گفتوگوهای امیدبخش دیده میشود، بهویژه آن گفتوگوی خاص که او با دوستان نزدیک و رازداران خود داشت.
هوش مصنوعی: محتشم، که به خاطر نزدیکی هر روز بیشتر به محبوبش امیدوار بود، اکنون خبر از این عشق که به خاطر جداییاش در پایان خواهد یافت، در آغاز وصال را دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت
موج دریا دیده را نتوان به ساحل بازداشت
ساقی ما در مروت هیچ خودداری نکرد
نشأه انجام را در ساغر آغاز داشت
در جهان آب و گل، ویرانه ای از من نماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.