چراغ خود دگر در بزم او بینور میبینم
بهشتی دارم اما دوزخی از دور میبینم
به خشم است آن مه از غیر و نشان تیر خوفم من
که در دستش کمان خشم را پرزور میبینم
نگه ناکردنش در غیر خرسندم چسان سازد
که من میل نگه زان نرگس مخمور میبینم
به ساحل گر روم بهتر که دریای وصالش را
ز طوفانی که دارد در قفا پرشور میبینم
هنوز از آفتاب وصل گرمم لیک روز خود
به چشم دور بین مثل شب دیجور میبینم
برای غیر گوری کنده بودم در زمین غم
کنون تابوت خود را بر لب آن گور میبینم
چسان پیوند برد محتشم در نزع جسم از جان
ز دست او کنون خود را به آن دستور میبینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.