گنجور

 
محیط قمی

ای دل شده عاشقان بشارت

از دوست به وصل شد اشارت

به گرفت نقاب، شاهد غیب

از چهره ی ایزدی نظارت

گلزار نشاط عاشقان را

آمد گه نصرت و خضارت

افتاد به چنگ عشق بازان

سرمایه ی سود بی خسارت

در خانه ی کعبه پای به نهاد

معمار ازل پی عمارت

زآلایش غیر خانه را پاک

به نمود و فزود بر طهارت

جبریل ورود مقدمش را

چون داد به قدسیان بشارت

از عرش شدند جانب فرش

کردند قدوم او زیارت

بردند برای زینت عرش

گرد ره فرخش بغارت

سلطان قدم به ملک امکان

به نهاد قدم پی سفارت

شاهنشه دین علی که او راست

بر جمله ی ماسوی امارت

در مدحت او زبیم اغیار

گفتن نتوان جز این عبارت

اوّل وصی نبیّ مُطلق

دوم اثر تجلّی حق

آید بوجود مظهر عشق

مرآت جمال داور عشق

شاگر نبی املح حسن

استاد فنون بی مر عشق

فرخنده در مدینه ی علم

کشاف رموز دفتر عشق

گوینده ی لو کشف که دیده است

بی پرده جمال دلبر عشق

شاهی که به دعوی سلونی

بگشود زبان به منبر عشق

سلطان چهار بالش علم

فرمانده ی هفت کشور عشق

از نام خوش علی به کونین

رایج شده جعفری زر عشق

از آدم تا مسیح را او است

هادی طریق و رهبر عشق

هر چیز که داشت در ره عشق

در داده شده توانگر عشق

والا در گنج کُنتُ کنزاً

بی شبه و نظیر گوهر عشق

وجه الله باقی شه حسن

عین الله و دست داور عشق

با او است حساب یار و اغیار

بر پای شود چو محشر عشق

سر حلقه ی می کشان وحدت

ساقی زلال کوثر عشق

هادی امم ابوالائمه

پرورده ی مهد مادر عشق

موقوف به خاتم ولایش

حق کرده قبول محضر عشق

لبریز بود زپای تا سر

جسمش زخدای اکبر عشق

فرخنده ثنای حضرت او

اکنون شده ثبت دفتر عشق

این مذهب من بود نترسم

خوانندم اگر مکفر عشق

اوّل وصی نبیّ مُطلق

دوم اثر تجلّی حق