گنجور

 
غروی اصفهانی

دل بود بیمار آن بیمار عشق مه جبین

تن بود رنجور آن رنجور یار نازنین

آهوی طبعم به نخجیر غمش تا شد اسیر

چون به زنجیر ستم سر رشتۀ دنیا و دین

شد به بند بندگان، سر حلقۀ آزادگان

یا سلیمان حلقۀ اهریمنان را شد نگین

نقطهٔ اسلام را پرگار کفر آمد محیط

مرکز عدل حقیقی شد مدار ظلم و کین

طائر قدس از فضای انس رفت اندر قفس

شاهباز اوج وحدت شد بدام مشرکین

همنشین زاغ شد طاوس باغ کبریا

یا که عنقاء و هما با کرکس و شاهین قرین

چون اسیر روم رفت از کربلا تا شام شوم

پادشاه یثرب و شهزادۀ ایران زمین

زیب و زین عالم امکان علی بن الحسین

نور یزدان سید سجاد زین العابدین

مشرق صبح ازل مفتون حسن لم یزل

دردمند شام محنت مبتلای شامتین

سرو باغ استقامت نخلۀ پر نور طور

گرچه شد بی شاخ و بر آن دوحۀ علم و یقین

شد ز سوز تب و تاب، آمد ز داغ دل بتاب

گرچه آهش بود گاهی سرد و گاهی آتشین

کنز مخفی بود لیکن شهرۀ هر شهر شد

تا شود سرّ محبت آشکارا و مبین

نالۀ «یا لیت امی لم تلدنی» بر کشید

بهر هتک حرمت ناموس رب العالمین

آنکه همچون نقطۀ مرکز بود ثابت قدم

کی نهد پا از محیط صبر بیرون این چنین؟

انه شیءُ عجاب صبره عند المصاب

زشت باشد آفرین بر صبر آن صبر آفرین

آنکه از وی شد نظام عالم هستی بپای

سر برهنه شد بپا در محفل پستی لعین

شاهد گیتی سراپا سوخت در بزم شراب

همچو شمع از سوز دل با شعلۀ آه و أنین

«لا تقل هجراً» شند از معدن جهل و غرور

عین اسرار علوم أولین و آخرین

یافت در ویرانۀ شام خراب از کین مکان

آنکه بود اندر مقام لی مع اللهی مکین

گنج را ویرانه باید، خاصه گنج معرفت

زین سبب ویرانه آمد مخزن دُرّ ثمین

بس که تلخی‌ها چشید آن خسرو شیرین لبان

زهر را نوشید در آخر نفس چون انگبین

 
 
 
کسایی

فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین

فضل حیدر ، شیر یزدان ، مرتضای پاکدین

فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست

فضل آن رکن مسلمانی ، امام المتّقین

فضل زین الاصفیا ، داماد فخر انبیا

[...]

فرخی سیستانی

ای برید شاه ایران از کجا رفتی چنین

نامه ها نزد که داری؟ بار کن! بگذار! هین

کی جدا گشتی ز شاه و چندگه بودی براه

چند گون دیدی زمان و چند پیمودی زمین

سست گشتی تو همانا کز ره دور آمدی

[...]

منوچهری

حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین

داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین

شیر نر تنها بود هرجا و خوکان جفت‌جفت

ما همه جفتیم و فردست ایزد دادآفرین

حاسدم بر من همی پیشی کند، این زو خطاست

[...]

قطران تبریزی

گشت گیتی چون بهشت از فر ماه فرودین

بوستان را کرد پر پیرایه های حور عین

بر بهشت بوستان مگزین بهشت آسمان

کان بهشت بر گمانست این بهشت بر یقین

ابر گوئی کرده غارت تخت بزازان هند

[...]

مسعود سعد سلمان

آفرین بر دولت محمودیان باد آفرین

کافریدش زآفرین خویشتن جان آفرین

آفرین بر دولتی کش هر زمان گوید خدا

آفرین باد آفرین بر چون تو دولت آفرین

چون نباشد آفرین ایزدی بر دولتی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه