گنجور

 
غروی اصفهانی

دوش هاتف غیبی حل این معما کرد

سود هر دو عالم یافت هر که با تو سودا کرد

از رموز لوح عشق هر که نکته ای آموخت

در محاسن رویت صد صحیفه انشا کرد

مهر ماه رخسارت شاهد دل آرایت

شمع روشن دل را مهر عالم آرا کرد

آن یگانۀ دوران تا دم از تجلی زد

عرصۀ دو گیتی را رشک طور سینا کرد

کرد با دل عشاق نالۀ دل مطرب

آنچه را که با موسی نغمۀ «انا الله» کرد

کرد لعل دلجویش با روان مشتاقان

آنچه روح قدسی کرد یا دم مسیحا کرد

یا که معنی حسنش رونقی به صورت داد

کسب هر کمالی بود صورت از هیولا کرد

قیس عامری عمری سر به کوه و صحرا زد

تا که سرّی از عشق لیلی آشکارا کرد

تیشۀ فداکاری کند ریشۀ فرهاد

شور عشق، شیرین را در زمانه رسوا کرد

عشوۀ گل رویش داد دلستانی داد

طبع مفتقر را چون عندلیب شیدا کرد