گنجور

 
غروی اصفهانی

براستان که سر من بر آستانۀ تست

نوای روز و شبم شور عاشقانۀ تست

هماره تیر دلم را به تیر غمزه مزن

چرا که پرورش او به آب و دانۀ تست

مرا ز دام هوا و هوس رهائی بخش

که این همای همایون ز آشیانۀ تست

دل ار بملک دو گیتی نمی دهم چه عجب

از آنکه گوهر یک دانۀ خزانۀ تست

فضای سینه اگر رشک طور سینا شد

حریم قدس تو و پیشگاه خانۀ تست

اگرچه بانگ انا الحق ز غیر حق نسزد

ولی به گوش من این نغمه ها ترانۀ تست

بگیر داد من از چرخ پیر و بیدادش

مگر نه شیر فلک رام تازیانۀ تست

نچات مفتقر از ورطۀ بلاعجب است

ولی امید به الطاف خسروانهٔ تست