گنجور

 
غروی اصفهانی

تا چند باشی از ما گریزان

ما در قفایت افتان و خیزان

تا چند باشیم چون شمع سوزان

با شعلۀ آه، با اشک ریزان

تا چند بینند اهل بصیرت

جور دمادم از بی تمیزان

بنهاده تا چند بر خاک ذلت

روی مذلت خیل عزیزان

بیداد خوبان خوبست لیکن

ای سنبل تر قدری به میزان

گر خون ما را جانا بریزی

لیک آبروی ما را مریزان

تا یاد موی و بوی تو کردم

آهوی طبعم شد مشک بیزان

گر مفتقر را پیرایه‌ای نیست

نبود به ار حسن در بی‌جهیزان