گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محمد بن منور

در آن وقت کی شیخ به نشابور شد، مدت یکسال ابوالقسم القشیری شیخ ما را ندیده بود و او را منکر بود و هرچ شیخ را رفتی بیامدندی و باوی بگفتندی و هرچ استاد امام را همچنان با شیخ گفتندی و هر وقتی استاد امام از راه انکار در حقّ شیخ کلمۀ بگفتی و خبر با شیخ آوردندی و شیخ هیچ نگفتی. روزی برزفان استاد امام رفت کی بیش از آن نیست کی بوسعید حقّ سبحانه و تعالی را دوست می‌دارد و حقّ سبحانه وتعالی ما را دوست می‌دارد. فرق چندین است درین ره که ما همچندان پیل‌ایم و بوسعید چند پشۀ. این خبر به نزدیک شیخ آوردند شیخ آنکس را گفت کی برو و به نزدیک استاد شو و بگو که آن پشه هم تویی ما هیچ چیز نیستیم و ما خود در میان نیستیم. آن درویش بیامد و آن سخن باستاد امام بگفت. استاد امام از آن ساعت باز قول کرد کی نیز ببدِ شیخ سخن نگوید و نگفت تا آنگاه کی به مجلس شیخ آمد و آن داوری با موافقت و الفت مبدل شد و آن حکایت نبشته آمده است.