ما شاه محنتیم و دهد عشق تاج ما
گردون ز جنس درد فرستد خراج ما
چون دم زنم ز صبح وصالت که روز حشر
بیعت گرفته است ز شبهای داج ما
ترسم که در دماغ وجود آتش افکند
ز ینسان که باز گرم جگر شد مزاج ما
گردون که صبح صحبت ما شام هجر کرد
گو روغن وجود مکن در سراج ما
اشراق ما و درد که دکان روزگار
زان نسخه مفلس است که دارد علاج ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دردهای ناشی از آن صحبت میکند. او به عشق به عنوان تاجی اشاره میکند که بر سر دارد و دردهای زندگی را به عنوان خراجی که گردون (سرنوشت) از او میگیرد، توصیف میکند. صحبت از وصال محبوب در صبح و ترس از دوری و هجران در شب نیز نمایانگر شدت احساسات اوست. او همچنین نگران این است که آتش عشق وجودش را بسوزاند و در نهایت به ناامیدی از روزگار و مشکلات اشاره میکند و به دردی که در زندگی تجربه میکند، اشاره میکند. در کل، شعر ترکیبی از عشق، درد و غم است.
هوش مصنوعی: ما به شدت تحت فشار و رنج هستیم و عشق به ما مانند تاجی ارزشمند هدیه میدهد. آسمان نیز از جنس درد، سهمی از سختیها و رنجهای ما را به ما میفرستد.
هوش مصنوعی: وقتی از صبح وصل تو سخن میگویم، میدانم که در روز قیامت نیز بیعتی انجام شده است که ریشهاش به شبهای سیاه زندگی ما برمیگردد.
هوش مصنوعی: میترسم که در وجود انسان آتش شعلهور شود و در نتیجه، دلیلی برای ناراحتی و تنش در روح ما ایجاد کند.
هوش مصنوعی: آسمان که صبح گفتوگوی ما را به شب جدایی تغییر داد، نگذار وجودت مانند روغن در چراغ ما باشد.
هوش مصنوعی: نور و روشنی ما و درد و رنجی که داریم، حاصل آن است که زندگی پر از مشکلات و سختیهاست و این دردی که احساس میکنیم، همان دارویی است که ما را درمان میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.